پارت سوم ༺قایق رویایی༻
پارت سوم ༺قایق رویایی༻
بعد از اینکه خوابم برد اصلا نفهمیدم چیشد...
یک دفعه با یه صدایی از خواب بیدار شدم که صداش اشنا بود، ته یو بود ولی من پیش اون چیکار میکردم، چشمامو باز کردم و اطرافمو دیدم و اصلا شبیه خونم نبود، ته یو گفت: از اونجایی که ادرس خونتو بلد نیستم گفتم پیش من بخوابی پس برو یه دوش بگیر و برات لباس گذاشتم همونارو بپوش که بیا صبحونه بخوریم. رفتم دوش گرفتم و لباسی که گفت رو پوشیدم، یه تیشرت توری با کت چرم و شلوار بگ بود. موهامم یه جوری درست کردم و با وسایلی توی کیفم بود یه میکاپ ریزی کردم و از اتاق اومدم بیرون. ته یو داشت صبحونه میخورد و منم رفتم سمتش رو روی صندلی نشستم، فقط یه قهوه با کیک توت خوردم خیلی هم خوش مزه بود و به ته یو گفتم: من خودم میرم اگه با ماشین تو بیام بقیه چی فکر میکنن، گفت: طوری نیست بزار هر فکری میخوان بکنن پس بیا الان بریم. کفشامو پوشیدم و رفتم داخل پارکینگ، ته یو گفت: بیا از این طرف. درو برام باز کرد و توی ماشین نشستم، حواسم نبود که کمربندمو نبستم، ته یو اومد جلوی صورتم تا کمربند رو ببنده ولی صندلی رفت عقب... ، ته یو افتاد روم همینطور داشتیم همو میدیدیم که با تق تق شیشه ته یو از روم بلند شد و منم صندلی رو درست کردم. جینا بود، انقدر ازش بدم میومد که نگم برات.
ته یو شیشه رو داد پایین و گفت: کاری داشتین؟ جینا گفت: میخوام توی شرکتتون کار کنم لطفا. ته یو گفت: از اونجایی که ما نیرو میخوایم شما میتونید با اقای کانگ نام این همکاری کنید اون رئیس بخش طراحی محصوله. جینا گفت: میشه پیش شما باشم. ته یو گفت: نه چون خودم دیگه نیرو نیاز ندارم، اگه هم نمیخوای میتونم کس دیگه رو اسختدام کنم. گفت: نه نه میام از کی باید بیام؟ ته بو گفت: از امروز برو پیش اقای کانگ و مصاحبه کن. بعد شیشه رو داد بالا و راه افتاد، کلا توی راه ساکت بودم و حرفی نزدم که یکی بهم زنگ، شمارش ناشناس بود و فهمیدم که اش بود(اش دوست پسر سابقه سو می) اصلا جوابشم ندادم و بلاکش کردم چون حوصلشو نداشتم ته یو هم سوالی ازم نپرسید. رسیدیم به شرکت و از ماشین پیاده شدیم که جینا جلومون بود، ته یو دستمو گرفت و منو با خودش برد به طرف دفتر کارش.
درو محکم کوبوند و منو هل داد محکم خوردم به در و یه دستشو گذاشت بالای در. که چشماشو بست و داشت صورتشو میاورد جلو، اصلا نمدونستم میخواد چیکار کنه که لباشو گذاشت رو لبام و منو بوس کرد. منم چشمامو بستم و همراهیش کردم، همینطوری که داشتیم باهم اینکارو میکردیم جینا یهو وارد دفتر شد ولی خوشبختانه ما اونطرف بودیم از در اصلی نیومدیم. جینا داشت دنباله ته یو میگشت که مارو دید و... .
댓글, 좋아요, 팔로우도 잊지 마세요
بعد از اینکه خوابم برد اصلا نفهمیدم چیشد...
یک دفعه با یه صدایی از خواب بیدار شدم که صداش اشنا بود، ته یو بود ولی من پیش اون چیکار میکردم، چشمامو باز کردم و اطرافمو دیدم و اصلا شبیه خونم نبود، ته یو گفت: از اونجایی که ادرس خونتو بلد نیستم گفتم پیش من بخوابی پس برو یه دوش بگیر و برات لباس گذاشتم همونارو بپوش که بیا صبحونه بخوریم. رفتم دوش گرفتم و لباسی که گفت رو پوشیدم، یه تیشرت توری با کت چرم و شلوار بگ بود. موهامم یه جوری درست کردم و با وسایلی توی کیفم بود یه میکاپ ریزی کردم و از اتاق اومدم بیرون. ته یو داشت صبحونه میخورد و منم رفتم سمتش رو روی صندلی نشستم، فقط یه قهوه با کیک توت خوردم خیلی هم خوش مزه بود و به ته یو گفتم: من خودم میرم اگه با ماشین تو بیام بقیه چی فکر میکنن، گفت: طوری نیست بزار هر فکری میخوان بکنن پس بیا الان بریم. کفشامو پوشیدم و رفتم داخل پارکینگ، ته یو گفت: بیا از این طرف. درو برام باز کرد و توی ماشین نشستم، حواسم نبود که کمربندمو نبستم، ته یو اومد جلوی صورتم تا کمربند رو ببنده ولی صندلی رفت عقب... ، ته یو افتاد روم همینطور داشتیم همو میدیدیم که با تق تق شیشه ته یو از روم بلند شد و منم صندلی رو درست کردم. جینا بود، انقدر ازش بدم میومد که نگم برات.
ته یو شیشه رو داد پایین و گفت: کاری داشتین؟ جینا گفت: میخوام توی شرکتتون کار کنم لطفا. ته یو گفت: از اونجایی که ما نیرو میخوایم شما میتونید با اقای کانگ نام این همکاری کنید اون رئیس بخش طراحی محصوله. جینا گفت: میشه پیش شما باشم. ته یو گفت: نه چون خودم دیگه نیرو نیاز ندارم، اگه هم نمیخوای میتونم کس دیگه رو اسختدام کنم. گفت: نه نه میام از کی باید بیام؟ ته بو گفت: از امروز برو پیش اقای کانگ و مصاحبه کن. بعد شیشه رو داد بالا و راه افتاد، کلا توی راه ساکت بودم و حرفی نزدم که یکی بهم زنگ، شمارش ناشناس بود و فهمیدم که اش بود(اش دوست پسر سابقه سو می) اصلا جوابشم ندادم و بلاکش کردم چون حوصلشو نداشتم ته یو هم سوالی ازم نپرسید. رسیدیم به شرکت و از ماشین پیاده شدیم که جینا جلومون بود، ته یو دستمو گرفت و منو با خودش برد به طرف دفتر کارش.
درو محکم کوبوند و منو هل داد محکم خوردم به در و یه دستشو گذاشت بالای در. که چشماشو بست و داشت صورتشو میاورد جلو، اصلا نمدونستم میخواد چیکار کنه که لباشو گذاشت رو لبام و منو بوس کرد. منم چشمامو بستم و همراهیش کردم، همینطوری که داشتیم باهم اینکارو میکردیم جینا یهو وارد دفتر شد ولی خوشبختانه ما اونطرف بودیم از در اصلی نیومدیم. جینا داشت دنباله ته یو میگشت که مارو دید و... .
댓글, 좋아요, 팔로우도 잊지 마세요
۱.۶k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.