یک روز سرد بارانی☕( فیک شوگا) پارت ۷
که احساس کردم بین زمین هوا هستم خدایا جونم این فرشته بهشتی کی هستی
دیدم آقای جینز
ات: ببخشید
جینز: اشکال نداره
مشکلی نیست
چمدونم مثل یک جنتلمن واقعی گرفت باهم رفتیم خونه
دیگه غروب بود جینز برام یک اتاق خیلی قشنگ تهیه کرده بود تم کلاسیک قشنگی بود
رفتم یک دوش گرفتم
یاد شوگا افتادم واقعا منو فراموش کرد ؟
چرا نمی تونم فراموشش کنم؟!
بعد از دوش لباسام پوشیدم قرار بود بریم رستوران من اجرا داشتم
اجرام خیلی باشکوه بود و تمام شد ولی یک حسی بدم داشتم اینکه تو رستوران اجرا میکنم
و مردای دختر.... ب..از منو نگاه میکنن
توی ماشین جینز بودم داشتیم می رفتیم خونه دیدم وایستاد پیاده شد منم پیاده شدم
جینز: قشنگه نه؟! من هروقت دلم میگره میام اینجا احساس میکنم دلت گرفته ؟! درسته؟
ات: جای قشنگی آره
جینز: می دونی ات من ۲۰ سالمه فقط از درد عشق انقدر درد کشیدم که همه فکر میکنن ۳۰ سالم هست
ات : واقعا؟!
جینز: آره راستش ات احساس میکنم خیلی ناراحتی از کارت
من یک نظری دارم بیا بشو دست یار من
ات: ولی آخه
جینز: خوشم نمیاد نه بگی اون مردا همش تو رو نگاه می کنن خوشم نمیاد اینطوری پیش بریم
ات: ممنونم درک می کنی
جینز در آغوش گرفتم اون شب با جینز کلی درد دل کردم درباره گذشته ام گفته ام اونم درباره عشقش و گذشته اش گفت نقطه مشترک ما این بود هر دو خیلی درد کشیدیم فهمیدم جینز یک شرکتم دراه
روزها میگذشت و رفاقت منو جینز بیشتر می شد ما خیلی باهم صمیمی بودیم
می دونید گاهی وقتا یک دوستت از بقیه دوستات بهت نزدیک تره بهت
جینز به من بکس کامل یاد داد خیلی کمک می کرد تو رفاقت با کمک منم دستی به سر و صورتش کشید شد جینز قوی تر میشد
امروز به خاطر اینکه من معدلم عالی شدم جینز منو مهمون کرده به یک رستوران
ات: واقعا اینجا قشنگه
جینز: ولی مثل تو قشنگ نیست
ات: بس کن مسخره
گرم صحبت باهم بودیم دیدم نگاه جینز رفت ورودی رستوران برگشتم دیدم یک دختر جوان با لباس باز وارد شد خیلی قیافه اش آشنا بود
که دختره اومد سمت ما
دختره: سلام مستر جینز
جینز: داشتم می گفتم
دختره: سلام عرض کردم
جینز: سلام
دختره: چرا سرد رفتار میکنی مگه نمی گفتی عشقت من هستم ؟! نکنه این دختره عشق جدیدت
جینز: چرت و پرت نگو دوست صمیمی من هست
دختره: چرا نمیزاری باهم حرف بزنیم
ات: جینز برو باهاش حرف بزن جینز به خاطر من رفت با اون حرف بزنه فهمیدم اون دختره
همون عشق سابق جینز یونا
درحال غذا خوردن بودن صدای داد جینز دختره شنیدم
جینز سریع اومد پیش من
جینز: ات غذات خوردی؟
ات: بله
سریع دستم گرفت رفتیم تو ماشین
جینز : دختره میگه بیا بر گردیم مثل قبل اون موقعه که من کلی التماسش کردم چرا گوش نمی داد
جینز خیلی ناراحت بود
ادامه کامنت ها...
دیدم آقای جینز
ات: ببخشید
جینز: اشکال نداره
مشکلی نیست
چمدونم مثل یک جنتلمن واقعی گرفت باهم رفتیم خونه
دیگه غروب بود جینز برام یک اتاق خیلی قشنگ تهیه کرده بود تم کلاسیک قشنگی بود
رفتم یک دوش گرفتم
یاد شوگا افتادم واقعا منو فراموش کرد ؟
چرا نمی تونم فراموشش کنم؟!
بعد از دوش لباسام پوشیدم قرار بود بریم رستوران من اجرا داشتم
اجرام خیلی باشکوه بود و تمام شد ولی یک حسی بدم داشتم اینکه تو رستوران اجرا میکنم
و مردای دختر.... ب..از منو نگاه میکنن
توی ماشین جینز بودم داشتیم می رفتیم خونه دیدم وایستاد پیاده شد منم پیاده شدم
جینز: قشنگه نه؟! من هروقت دلم میگره میام اینجا احساس میکنم دلت گرفته ؟! درسته؟
ات: جای قشنگی آره
جینز: می دونی ات من ۲۰ سالمه فقط از درد عشق انقدر درد کشیدم که همه فکر میکنن ۳۰ سالم هست
ات : واقعا؟!
جینز: آره راستش ات احساس میکنم خیلی ناراحتی از کارت
من یک نظری دارم بیا بشو دست یار من
ات: ولی آخه
جینز: خوشم نمیاد نه بگی اون مردا همش تو رو نگاه می کنن خوشم نمیاد اینطوری پیش بریم
ات: ممنونم درک می کنی
جینز در آغوش گرفتم اون شب با جینز کلی درد دل کردم درباره گذشته ام گفته ام اونم درباره عشقش و گذشته اش گفت نقطه مشترک ما این بود هر دو خیلی درد کشیدیم فهمیدم جینز یک شرکتم دراه
روزها میگذشت و رفاقت منو جینز بیشتر می شد ما خیلی باهم صمیمی بودیم
می دونید گاهی وقتا یک دوستت از بقیه دوستات بهت نزدیک تره بهت
جینز به من بکس کامل یاد داد خیلی کمک می کرد تو رفاقت با کمک منم دستی به سر و صورتش کشید شد جینز قوی تر میشد
امروز به خاطر اینکه من معدلم عالی شدم جینز منو مهمون کرده به یک رستوران
ات: واقعا اینجا قشنگه
جینز: ولی مثل تو قشنگ نیست
ات: بس کن مسخره
گرم صحبت باهم بودیم دیدم نگاه جینز رفت ورودی رستوران برگشتم دیدم یک دختر جوان با لباس باز وارد شد خیلی قیافه اش آشنا بود
که دختره اومد سمت ما
دختره: سلام مستر جینز
جینز: داشتم می گفتم
دختره: سلام عرض کردم
جینز: سلام
دختره: چرا سرد رفتار میکنی مگه نمی گفتی عشقت من هستم ؟! نکنه این دختره عشق جدیدت
جینز: چرت و پرت نگو دوست صمیمی من هست
دختره: چرا نمیزاری باهم حرف بزنیم
ات: جینز برو باهاش حرف بزن جینز به خاطر من رفت با اون حرف بزنه فهمیدم اون دختره
همون عشق سابق جینز یونا
درحال غذا خوردن بودن صدای داد جینز دختره شنیدم
جینز سریع اومد پیش من
جینز: ات غذات خوردی؟
ات: بله
سریع دستم گرفت رفتیم تو ماشین
جینز : دختره میگه بیا بر گردیم مثل قبل اون موقعه که من کلی التماسش کردم چرا گوش نمی داد
جینز خیلی ناراحت بود
ادامه کامنت ها...
۶۲.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.