پارت ۳ : ما پدرومادر ۶ تا پسربچه ی شیطون هستیم
نامج من جینه من از همه پسرا بزرگترم ۱۲ سالمه
شوگا : اسم من یونگی بهم میگن شوگا ۱۱ سالمه
جیهوپ : من هوسوکم بهم میگن جیهوپ ۱۰ سالمهجیمین : منم جیمینم بهم میگن جوجه ۸ سالمه
جین : اونم که تهیونگه هم ست جیمینه
جونگ کوک: منم جونگ کوکم ۶ سالمه
رز : خوشبختم بچه ها راستی بچه ها نمیدونید وقتی شماها رو میبینم یاد چه حیواناتی میافتم
جونگ کک : چه حیونایی
رز : جین رو شبیه این گوسفندهای پشمالوی کیوت میبینم
شوگا رو شبیه گربه
جیهوپ رو شبیه سنجاب
جیمین رو شبیه جوجه
تهیونگ رو شبیه ببر
د جونگ کوک رو شبیه یه بچه خرگوش میبینم
جیمین : وایی
شوگا : مدیر ساعت چنده
مدیر : ۱۰ صبح چطور
جین : وایی دیرمون شد
مدیر : خیله خب برید خداحافظ
نامجون : اونا العان کجا رفتن؟
مدیر : اونا با این سن کمشون خیلی مسئولیت پذیرن توی تمام این سالها پول تو جیبی که ما بهشون میدیدادیم رو نمیگرفتند و جیهوپ و جیم و شوگا تز همون بچگیشون کار میکردند و هرچی که تین سه تا کوچولو بخوان واسشون میگیرن چون تز نظر خوشون هیونگا و بابو حواسشون به ابن کوچولوها باشه
رز : وایی چقدر فداکار
مدیر : همینطوره
نامجون : ما این ۶ تا پسر رو میبرم
مدیر : العان به بچهها اطلاع میدم
همه آماده بودند
بلاخره یکی پیداشد هر شیشتاشون رو باهم بخواد
شوگا : اسم من یونگی بهم میگن شوگا ۱۱ سالمه
جیهوپ : من هوسوکم بهم میگن جیهوپ ۱۰ سالمهجیمین : منم جیمینم بهم میگن جوجه ۸ سالمه
جین : اونم که تهیونگه هم ست جیمینه
جونگ کوک: منم جونگ کوکم ۶ سالمه
رز : خوشبختم بچه ها راستی بچه ها نمیدونید وقتی شماها رو میبینم یاد چه حیواناتی میافتم
جونگ کک : چه حیونایی
رز : جین رو شبیه این گوسفندهای پشمالوی کیوت میبینم
شوگا رو شبیه گربه
جیهوپ رو شبیه سنجاب
جیمین رو شبیه جوجه
تهیونگ رو شبیه ببر
د جونگ کوک رو شبیه یه بچه خرگوش میبینم
جیمین : وایی
شوگا : مدیر ساعت چنده
مدیر : ۱۰ صبح چطور
جین : وایی دیرمون شد
مدیر : خیله خب برید خداحافظ
نامجون : اونا العان کجا رفتن؟
مدیر : اونا با این سن کمشون خیلی مسئولیت پذیرن توی تمام این سالها پول تو جیبی که ما بهشون میدیدادیم رو نمیگرفتند و جیهوپ و جیم و شوگا تز همون بچگیشون کار میکردند و هرچی که تین سه تا کوچولو بخوان واسشون میگیرن چون تز نظر خوشون هیونگا و بابو حواسشون به ابن کوچولوها باشه
رز : وایی چقدر فداکار
مدیر : همینطوره
نامجون : ما این ۶ تا پسر رو میبرم
مدیر : العان به بچهها اطلاع میدم
همه آماده بودند
بلاخره یکی پیداشد هر شیشتاشون رو باهم بخواد
۸.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.