نیکتوفیلیا دختری پلیس..پسری مافیا
p1
همونطور که تفنگمو داخل جلیقم جاسازی میکردم..دستی به موهام کشیدم و از پشت دیوارا میخواستم بپرم توی انبار...
۱ شب بود و قلبم از دهنم داشت بیرون میزد..
ناسلامتی پلیسم....
÷اینجا کاری داری؟
با وحشت بر گشتم..
+ههه...بهم نزدیک نشو...
پوزخندش بیشتر و بهم نزدیک تر میشد..
تا اینکه دستاشو زیر زانوهام انداخت و بلندم کرد تا ببره...و دستشو گذاشت روی دهنم...
+دست کثیفتو به من نزن...ولم کنننننننن....
اولین باری که ماموریت مافیاییمو خراب کردم...
وارد انبار کرد و کوبوندم روی صندلی...
زیر دلم تیر کشید و مقدار خون زیادی ازم رفت....
+حیف که دستامو بستی..
صدای گلوله شنیدم و جیغ یه خانم...
÷قربان...این خانم خوشگلرو از پشت انبار پیدا کردم....
صدای کفشاش نزدیک شد و فک کنم اومد پشت سرم وایساد...
بوی عطر تلخی توی بینیم پیچید...
تا اینکه روی صندلی روبروم نشست و من بهش خیره موندم....نگاه های ترسناک که سردی چشماش باعث میشد احساس سرما کنم...
اومدم پایین تر که رسیدم به دستاش که یکیش کلا تتو بود..
آب دهنمو قورت دادم ک سرمو تکون دادم تا زیاد فکری نکنم..
_..تو کی ای؟
چشمامو تو کاسه چرخوندم که یه ابروشو داد بالا...
+...
_..مثثل اینکه قصد گفتن نداری...
خیلی خب...تفنگش که ردی میزش بود و برداشت..
_کی تورو فرستاده...
+...خودم اومدم...
اومد جلو تر و نگاهشو بین اجزای صورتم چرخوند...
چونمو محکم توی دستش فشرد...
و تفنگ روی شقیقه م گذاشت...
_نمیگی؟...
+..اکه بگم...
_میگی و کشته میشی...
+..چ..چرا؟..
_چیزایی و دیدی که....نباید میدیدی...
+..من..من پوستم به جاهای مرطوب حساسه...لطفا من برم...
_...تنها چیزی که اصلا امکانش نیست همینه..
+..یه لحظه دستمو باز کن...
با سر به اون بادیگارده علامت داد...
و بادیگارده دستامو از پشت باز کرد...
به روی دستام که داشتن قرمز میشدن دقت کردم...
و کارت پلیسیمو در آوردم و دادم بهش...
کارتو از دستم گرفت
_اوه...دیگه اصلا نمیتونی بری...
+پدر و مادرم...دوست پسرم چی؟..
همونطور که تفنگمو داخل جلیقم جاسازی میکردم..دستی به موهام کشیدم و از پشت دیوارا میخواستم بپرم توی انبار...
۱ شب بود و قلبم از دهنم داشت بیرون میزد..
ناسلامتی پلیسم....
÷اینجا کاری داری؟
با وحشت بر گشتم..
+ههه...بهم نزدیک نشو...
پوزخندش بیشتر و بهم نزدیک تر میشد..
تا اینکه دستاشو زیر زانوهام انداخت و بلندم کرد تا ببره...و دستشو گذاشت روی دهنم...
+دست کثیفتو به من نزن...ولم کنننننننن....
اولین باری که ماموریت مافیاییمو خراب کردم...
وارد انبار کرد و کوبوندم روی صندلی...
زیر دلم تیر کشید و مقدار خون زیادی ازم رفت....
+حیف که دستامو بستی..
صدای گلوله شنیدم و جیغ یه خانم...
÷قربان...این خانم خوشگلرو از پشت انبار پیدا کردم....
صدای کفشاش نزدیک شد و فک کنم اومد پشت سرم وایساد...
بوی عطر تلخی توی بینیم پیچید...
تا اینکه روی صندلی روبروم نشست و من بهش خیره موندم....نگاه های ترسناک که سردی چشماش باعث میشد احساس سرما کنم...
اومدم پایین تر که رسیدم به دستاش که یکیش کلا تتو بود..
آب دهنمو قورت دادم ک سرمو تکون دادم تا زیاد فکری نکنم..
_..تو کی ای؟
چشمامو تو کاسه چرخوندم که یه ابروشو داد بالا...
+...
_..مثثل اینکه قصد گفتن نداری...
خیلی خب...تفنگش که ردی میزش بود و برداشت..
_کی تورو فرستاده...
+...خودم اومدم...
اومد جلو تر و نگاهشو بین اجزای صورتم چرخوند...
چونمو محکم توی دستش فشرد...
و تفنگ روی شقیقه م گذاشت...
_نمیگی؟...
+..اکه بگم...
_میگی و کشته میشی...
+..چ..چرا؟..
_چیزایی و دیدی که....نباید میدیدی...
+..من..من پوستم به جاهای مرطوب حساسه...لطفا من برم...
_...تنها چیزی که اصلا امکانش نیست همینه..
+..یه لحظه دستمو باز کن...
با سر به اون بادیگارده علامت داد...
و بادیگارده دستامو از پشت باز کرد...
به روی دستام که داشتن قرمز میشدن دقت کردم...
و کارت پلیسیمو در آوردم و دادم بهش...
کارتو از دستم گرفت
_اوه...دیگه اصلا نمیتونی بری...
+پدر و مادرم...دوست پسرم چی؟..
۱۹.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.