پارت ۸
پارت ۸
پدرخوانده
تهیونگ دست کوک رو گرفت و از سالن وارد حیاط شدن
سمت راست عمارت پارکینگی عظیم داشت که تهیونگ داشت با کشیدن دست کوک به سمت پارکینگ میرفت
داخل پارکینگ که رفتن جونگکوک تونست انواع و اقسام ماشین رو ببینه ، هر رنگی ، هر برندی ، هر شکلی
بهشت جونگکوک بود ، همه نوع ماشین داخلش بود و برای جونگکوک که عاشق ماشین و سرعت بود خود خود بهشت بود
تهیونگ سوئیچ یکی از ماشین هارو از روی میزی که داخل پارکینگ بود برداشت و از دور دکمه باز شدنش رو زد و رفت سوارش شد ، جونگکوک همینجوری داشت نگاه میکرد کهچطوری ماشین روشن شد و جلوی پاش ترمز کرد
تهیونگ شیشه ماشین رو پایین داد و بهش نگاه کرد
- سوار نمیشی؟
چ..چرا
سریع در ماشین رو باز کرد و داخلش نشست و کیفشو بغلش گرفت
و با دقت به تهیونگ که چطوری داشت ماشینو به حرکت در میاورد زول زد ، جوری که انگار داشت توی ذهنش ثبت میکرد که بعدا ماشین رو بدزده...نه نه اهم
- داخل مدرسه دعوا نکن ولی اگه کسی برات قلدری کرد و زدت هرچقدر میخوای بزنش من جواب میدم
قبول
- داشبورد رو باز کن
با...باشه
در داشبورد رو باز کرد و با جعبه ی موبایل سامسونگ گلکسی اس ۲۴ اولترا رو به رو شد
این...
- برای توعه
واقعا؟؟؟
- اره .
هیچوقت...هیچوقت کسی انقدر بهم اهمیت نداده بود...
برگشت و بهنیم رخ جذاب تهیونگ که داشت جاده رو نگاه میکرد خیره شد
بابتهمچی ازت ممنونم ، احساس میکنم بلخره برای کسی مهمم
تهیونگ ماشین رو روی حالت اتومات گذاشت و سمت جونگکوک برگشت ، چونش رو گرفت و لباش رو روی لبای جونگکوک گذاشت اول لب پایینش رو بین لباش گرفت و مک محکمی باش زد و بعد همینکار رو با لب بالاش کرد
- همیشه پیشتمباشه؟نگران هیچی نباش من همیشه هستم
بوسه ای روی موهای جونگکوک گذاشت که همون لحظه صدای ماشیندرومد
[به مقصدتون رسیدید]
تهیونگ از ماشین پیاده شد و جونگکوک هم همون لحظه پیاده شد و به سمتمدرسه حرکت کردن
ادامه دارد...
یه پارت دیگههم فردا میزارم
پدرخوانده
تهیونگ دست کوک رو گرفت و از سالن وارد حیاط شدن
سمت راست عمارت پارکینگی عظیم داشت که تهیونگ داشت با کشیدن دست کوک به سمت پارکینگ میرفت
داخل پارکینگ که رفتن جونگکوک تونست انواع و اقسام ماشین رو ببینه ، هر رنگی ، هر برندی ، هر شکلی
بهشت جونگکوک بود ، همه نوع ماشین داخلش بود و برای جونگکوک که عاشق ماشین و سرعت بود خود خود بهشت بود
تهیونگ سوئیچ یکی از ماشین هارو از روی میزی که داخل پارکینگ بود برداشت و از دور دکمه باز شدنش رو زد و رفت سوارش شد ، جونگکوک همینجوری داشت نگاه میکرد کهچطوری ماشین روشن شد و جلوی پاش ترمز کرد
تهیونگ شیشه ماشین رو پایین داد و بهش نگاه کرد
- سوار نمیشی؟
چ..چرا
سریع در ماشین رو باز کرد و داخلش نشست و کیفشو بغلش گرفت
و با دقت به تهیونگ که چطوری داشت ماشینو به حرکت در میاورد زول زد ، جوری که انگار داشت توی ذهنش ثبت میکرد که بعدا ماشین رو بدزده...نه نه اهم
- داخل مدرسه دعوا نکن ولی اگه کسی برات قلدری کرد و زدت هرچقدر میخوای بزنش من جواب میدم
قبول
- داشبورد رو باز کن
با...باشه
در داشبورد رو باز کرد و با جعبه ی موبایل سامسونگ گلکسی اس ۲۴ اولترا رو به رو شد
این...
- برای توعه
واقعا؟؟؟
- اره .
هیچوقت...هیچوقت کسی انقدر بهم اهمیت نداده بود...
برگشت و بهنیم رخ جذاب تهیونگ که داشت جاده رو نگاه میکرد خیره شد
بابتهمچی ازت ممنونم ، احساس میکنم بلخره برای کسی مهمم
تهیونگ ماشین رو روی حالت اتومات گذاشت و سمت جونگکوک برگشت ، چونش رو گرفت و لباش رو روی لبای جونگکوک گذاشت اول لب پایینش رو بین لباش گرفت و مک محکمی باش زد و بعد همینکار رو با لب بالاش کرد
- همیشه پیشتمباشه؟نگران هیچی نباش من همیشه هستم
بوسه ای روی موهای جونگکوک گذاشت که همون لحظه صدای ماشیندرومد
[به مقصدتون رسیدید]
تهیونگ از ماشین پیاده شد و جونگکوک هم همون لحظه پیاده شد و به سمتمدرسه حرکت کردن
ادامه دارد...
یه پارت دیگههم فردا میزارم
۹.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳