کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:⁸⁰
ارسلان خیلی بیشتر بهم تو کافه محل میداد و خیلی مراقبم بود
بعد از کافه رفتیم هتل
قرار شده بود برگردیم
چون خیلی کارا تو شرکت ارسلان داشت که باید برمیگشتیم
واسه فردا قبل از اینکه برگردیم هتل گرفتیمو رفتیم هتل
همه وسایلامونو جمع کردیمو حاضر شدیم
ساعت ۲ شب پرواز به ایران داشتیم
خیلیم خسته بودم
قبل از اینکه بریم تو اتاق با ارسلان گفتم صحبت کنم
همه بچه ها رفتن داخل که رفتم کنارش که باهاش صحبت کنم
_ارسلان
_جانم
_مگه قرار نبود یه روز رابطه داشته باشیم که اثر اون پسره رو از روم برداری
_ببین دیانا خودت یه گندی زدی و نمیتونی چکار کردیی میخای بچه سخت شه؟؟
_نه خوب ولی خوب چکار کنیم
_نمیدونم هر وقت که به دنیا اومد یه کاری میکنیم
_باشه شب بخیر عشقم
_شب بخیر
بغلم کرد یه بوس محکم رو پیشونیم کاشت
بهم لبخند زدیمو رفتیم
که نیکا و پانیذ نشسته بودنو درو نگاه میکردن
_چتونه؟؟
نیکا:کجا بودی دیا خانوم
_پیش ارسلان
پانیذ:یه نیکا چرا بهش گیر میدی پیش اقاییش بود
_نگو که خودت
پانیذ:بابا من گوه خوردم ناموصا ولم کنید
منو نیکا بهش خندیدیمو لباسامونو عوض کردیمو ارایشمونو پاک کردیمو خوابیدیم
صبح:
ساعت ۲:۱۵دیقه
ارسلان:
از خواب بلند شدم و بچه هارو بیدار کردم و ساکمو بستم
همه تقریبا اماده شده بودیمو رفتیم سمت اتاق دخترا دخترا رو هم بیدار کردیم
رفتیم سمت فرودگاه
فرودگاه که رسیدیم بیلیتامونو دادیم و رفتیم تو هواپیما
پانیذ:ایندفعه اگه جدا از پارتنرمون باشیم میکشم خودمو
.....:خانوم پانیذ کریمی باا
پانیذ:رضا رضا رضا رضا خودایا رضا رضا
........:با خانوم رحیمی دیانا رحیمی
پانیذ:تف توت دیانا
_به من چه سلیطه
همه کنار هم نشستیم و کلا رو راست شدیم
تقریبا ظهر شدع بودو پرواز ما دیگه می ایستاد
چیزی نشد که پروازمون نشست
رفتیم بیرون که اسنپ گرفتیمو رفتیم خونه
پانیذ:دلممم برای هدفونم تنگ شده بودددد
_مگه نیورده بودیش سلیطه
پانیذ:سلیطه خودتی خانوم دیا شوهری
_الان بزار به بهش بگم
پانیذ:ایییییشششششش مثلا میخاد بگه اقاییش مواظبشه
ارسلان:مگه نیستم
پانیذ:یا جددد الزهرا
ارسلان:زهرا مگه جد داره
_زهرااا کیه ارسلاننننننننننننن خیلی گاوییییی
همینحور که منو ارسلان دعوا می افتادیم پانیذم بهمون میخندید
..................................
ببخشید دیر دادم پارتو سرم شلوغ بود سر گوشی نیومدم که بزارم:)
Part:⁸⁰
ارسلان خیلی بیشتر بهم تو کافه محل میداد و خیلی مراقبم بود
بعد از کافه رفتیم هتل
قرار شده بود برگردیم
چون خیلی کارا تو شرکت ارسلان داشت که باید برمیگشتیم
واسه فردا قبل از اینکه برگردیم هتل گرفتیمو رفتیم هتل
همه وسایلامونو جمع کردیمو حاضر شدیم
ساعت ۲ شب پرواز به ایران داشتیم
خیلیم خسته بودم
قبل از اینکه بریم تو اتاق با ارسلان گفتم صحبت کنم
همه بچه ها رفتن داخل که رفتم کنارش که باهاش صحبت کنم
_ارسلان
_جانم
_مگه قرار نبود یه روز رابطه داشته باشیم که اثر اون پسره رو از روم برداری
_ببین دیانا خودت یه گندی زدی و نمیتونی چکار کردیی میخای بچه سخت شه؟؟
_نه خوب ولی خوب چکار کنیم
_نمیدونم هر وقت که به دنیا اومد یه کاری میکنیم
_باشه شب بخیر عشقم
_شب بخیر
بغلم کرد یه بوس محکم رو پیشونیم کاشت
بهم لبخند زدیمو رفتیم
که نیکا و پانیذ نشسته بودنو درو نگاه میکردن
_چتونه؟؟
نیکا:کجا بودی دیا خانوم
_پیش ارسلان
پانیذ:یه نیکا چرا بهش گیر میدی پیش اقاییش بود
_نگو که خودت
پانیذ:بابا من گوه خوردم ناموصا ولم کنید
منو نیکا بهش خندیدیمو لباسامونو عوض کردیمو ارایشمونو پاک کردیمو خوابیدیم
صبح:
ساعت ۲:۱۵دیقه
ارسلان:
از خواب بلند شدم و بچه هارو بیدار کردم و ساکمو بستم
همه تقریبا اماده شده بودیمو رفتیم سمت اتاق دخترا دخترا رو هم بیدار کردیم
رفتیم سمت فرودگاه
فرودگاه که رسیدیم بیلیتامونو دادیم و رفتیم تو هواپیما
پانیذ:ایندفعه اگه جدا از پارتنرمون باشیم میکشم خودمو
.....:خانوم پانیذ کریمی باا
پانیذ:رضا رضا رضا رضا خودایا رضا رضا
........:با خانوم رحیمی دیانا رحیمی
پانیذ:تف توت دیانا
_به من چه سلیطه
همه کنار هم نشستیم و کلا رو راست شدیم
تقریبا ظهر شدع بودو پرواز ما دیگه می ایستاد
چیزی نشد که پروازمون نشست
رفتیم بیرون که اسنپ گرفتیمو رفتیم خونه
پانیذ:دلممم برای هدفونم تنگ شده بودددد
_مگه نیورده بودیش سلیطه
پانیذ:سلیطه خودتی خانوم دیا شوهری
_الان بزار به بهش بگم
پانیذ:ایییییشششششش مثلا میخاد بگه اقاییش مواظبشه
ارسلان:مگه نیستم
پانیذ:یا جددد الزهرا
ارسلان:زهرا مگه جد داره
_زهرااا کیه ارسلاننننننننننننن خیلی گاوییییی
همینحور که منو ارسلان دعوا می افتادیم پانیذم بهمون میخندید
..................................
ببخشید دیر دادم پارتو سرم شلوغ بود سر گوشی نیومدم که بزارم:)
۷.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.