دوباره عاشق شدمpart¹
×فاطی اگه دوباره برگردیم به دوران آشناییمون حاظری دوباره برا من شی؟
+شاهین نمیدونم نمیتونم بهت بگم چون به اون دوران برنگشتم
×هی معلومه که نمیخوای
+خفه شو کی گفت نمیخام فقط گفتم نمیدونم مهران من از همون روز عاشقت شدم
×فاطی من تا تورو دیدم توی قلبم یه نوری پیدا شد فهمیدم که تو نیمه ی گمشده ی منی
+ شاهین
×جونم
+قول میدی تنها نزاری؟
×من بمیرم هم تورو تنها نمیزارم
+پس میتونم بهت اعتماد کنم:)
×چرا که نه اینو بزار تو مغزت من دیوونتم فاطمه ی من
+لعنت باز اون خواب کوفتی باز اون حرفای دروغ شاهین خستم شد چرا نمیتونم از دستش راحت باشم اه
واییییییییییی ساعت ⁷ صبحههه دیرم شدددد
لباسام کوووو واییی ماماننننن کجاییییی
÷باز چته دختر
+مامان مامان دیرم شد لباسام کجاسسس
÷کو دیر شده ساعت ⁶ صبحه هنو سایناجونت هم نیومده
+مامان شوخی میکنی دیگه یعنی ساعتم خوابیده؟؟
÷مگه مرض داره با تو شوخی کنم یعنی تو کی آدم میشی بدبخت شوهرت
+شوهرم دلش هم بخواد دختر به این جیگری کجا پیدا میکنه
÷😄 بیا صبحونه بخور جیگر
+چشم عشق جیگر😄
"نیمساعتبعد"
بعد از شونه کردن موهام و پوشیدن لباسام ، روی صندلی گرم ونرم بابام نشستم بابام چندروزی بود که رفته بود ماموریت و تا دوهفته دیگه برنمیگرده دلم براش تنگ شده
با شنیدن صدای آیفون در به سمت درب حیاط حرکت کردم و با دیدن صورت ماه ساینا لبامو غنچه کردم و بوس ریزی روی لپای سرخش انداختم
اونم منو محکم بغل کرد و باهم به سمت دبیرستان حرکت کردیم من و ساینا علاقه ی خواسی به خون داشتیم حاظر بودیم همدیگرو خونی کنیم و خونای همو بخوریم البته این فکرای احمقانه ی ساینا بود و قابل اعتنا نبود چون این دختر به بیمغزی مشهور بود البته من نمیزارم کسی نگاه چپ بهش بکنه ناسلامتی من قلدر مدرسه ام و همه عین سگ ازم میترسن و من باعث بدبختی پدرو مادرمم چون پدرو مادرم بخواطردعواهای من همش توی مدرسه ان و توی دفتر پاتوقشونه
ساینا بهترین دوسته منه و ۱۸ سال سن داره خوب همسن منه
ما قرار شده که با خوندن درسامون بریم دانشگاه امیرکبیر تهران عالی بود این آرزو منو ساینا بود و قرار شد به آرزومون عمل کنیم
میخوایم پوللللدارررر شیممم مگه نه ساینا؟
=اوم
بی ذوق
=خو عزیزمن چیکار کنم تو داری توی دفترچه خاطراتت خاطره مینویسی منم باید باهات همکاری کنم دارم همکاری میکنم دیگه
هی ساینا
=جانم
بنظرت ما خوشبخت میشیم؟؟بنظرت ما گیر پسرای کراش میوفتیم؟؟پولدار باشن واییییییییییی
=فاطی بیخیال ما اونقدرا هم شانس نداریم
اوم راس میگی ساینا کاشکی به حرفت گوش میدادم و با شاهین بیپدر زید نمیشدم
=فاطی بیخیال اون مرتیکه شو اون تموم شد باشه
هی بیخیال اه خانم رحیمی اومد درسو گوش کنیم بهتره
=اره بهتره
برپا
^بشینید دخترای خوب کتابای ریاضیتون رو باز کنید که عقب افتادیم
=============================================
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#Tik_tok
#Jin
#Namjon
#Jihop
#Suga
#Jimin
#V
#Kook
#Girl
#Boy
#Love
#fake
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
+شاهین نمیدونم نمیتونم بهت بگم چون به اون دوران برنگشتم
×هی معلومه که نمیخوای
+خفه شو کی گفت نمیخام فقط گفتم نمیدونم مهران من از همون روز عاشقت شدم
×فاطی من تا تورو دیدم توی قلبم یه نوری پیدا شد فهمیدم که تو نیمه ی گمشده ی منی
+ شاهین
×جونم
+قول میدی تنها نزاری؟
×من بمیرم هم تورو تنها نمیزارم
+پس میتونم بهت اعتماد کنم:)
×چرا که نه اینو بزار تو مغزت من دیوونتم فاطمه ی من
+لعنت باز اون خواب کوفتی باز اون حرفای دروغ شاهین خستم شد چرا نمیتونم از دستش راحت باشم اه
واییییییییییی ساعت ⁷ صبحههه دیرم شدددد
لباسام کوووو واییی ماماننننن کجاییییی
÷باز چته دختر
+مامان مامان دیرم شد لباسام کجاسسس
÷کو دیر شده ساعت ⁶ صبحه هنو سایناجونت هم نیومده
+مامان شوخی میکنی دیگه یعنی ساعتم خوابیده؟؟
÷مگه مرض داره با تو شوخی کنم یعنی تو کی آدم میشی بدبخت شوهرت
+شوهرم دلش هم بخواد دختر به این جیگری کجا پیدا میکنه
÷😄 بیا صبحونه بخور جیگر
+چشم عشق جیگر😄
"نیمساعتبعد"
بعد از شونه کردن موهام و پوشیدن لباسام ، روی صندلی گرم ونرم بابام نشستم بابام چندروزی بود که رفته بود ماموریت و تا دوهفته دیگه برنمیگرده دلم براش تنگ شده
با شنیدن صدای آیفون در به سمت درب حیاط حرکت کردم و با دیدن صورت ماه ساینا لبامو غنچه کردم و بوس ریزی روی لپای سرخش انداختم
اونم منو محکم بغل کرد و باهم به سمت دبیرستان حرکت کردیم من و ساینا علاقه ی خواسی به خون داشتیم حاظر بودیم همدیگرو خونی کنیم و خونای همو بخوریم البته این فکرای احمقانه ی ساینا بود و قابل اعتنا نبود چون این دختر به بیمغزی مشهور بود البته من نمیزارم کسی نگاه چپ بهش بکنه ناسلامتی من قلدر مدرسه ام و همه عین سگ ازم میترسن و من باعث بدبختی پدرو مادرمم چون پدرو مادرم بخواطردعواهای من همش توی مدرسه ان و توی دفتر پاتوقشونه
ساینا بهترین دوسته منه و ۱۸ سال سن داره خوب همسن منه
ما قرار شده که با خوندن درسامون بریم دانشگاه امیرکبیر تهران عالی بود این آرزو منو ساینا بود و قرار شد به آرزومون عمل کنیم
میخوایم پوللللدارررر شیممم مگه نه ساینا؟
=اوم
بی ذوق
=خو عزیزمن چیکار کنم تو داری توی دفترچه خاطراتت خاطره مینویسی منم باید باهات همکاری کنم دارم همکاری میکنم دیگه
هی ساینا
=جانم
بنظرت ما خوشبخت میشیم؟؟بنظرت ما گیر پسرای کراش میوفتیم؟؟پولدار باشن واییییییییییی
=فاطی بیخیال ما اونقدرا هم شانس نداریم
اوم راس میگی ساینا کاشکی به حرفت گوش میدادم و با شاهین بیپدر زید نمیشدم
=فاطی بیخیال اون مرتیکه شو اون تموم شد باشه
هی بیخیال اه خانم رحیمی اومد درسو گوش کنیم بهتره
=اره بهتره
برپا
^بشینید دخترای خوب کتابای ریاضیتون رو باز کنید که عقب افتادیم
=============================================
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#Tik_tok
#Jin
#Namjon
#Jihop
#Suga
#Jimin
#V
#Kook
#Girl
#Boy
#Love
#fake
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
۴.۵k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.