my little girl
پارت۱۳/فصل۲
ویو ات
عمو نامجون رفت زنگ زد به دکتر دکتر تا از وضعیت عمو کوک با خبر شد سریع خودشو رسوند و سریع شروع به معاینه کرد وقتی از اتاق اومد بیرون همه بسمتش رفتیم عمو شوگا هم با ویلچر خودشو سریع رسوندجلوی در
ات: حال عموم چطوره؟
شوگا:حالش چطوره؟
وایسا این صحنه چقدر اشناس این صحنه واسه ۷ساله پیشه.. اره همون سالی که بابام مارو تنها گذاشت دقیقا توی همین اتاق.. نکنه عمو کوکم قراره مارو تنها بزاره.. نهه ات این چه فکریه میکنی
دکتر:خوشبختانه... تونستم جلوی خون ریزی رو بگیرم الان حالش بهتره یه سرم و یه کیسه خون بهش وصل کردم چون خونریزی شدیدی داشت پهلوش و دو جا از کتفش چاقو خورده بود و معلوم بود از یه جایه بلندی افتاده چون سرش خون میومد و دستش راستش شکسته بود
ویو تهیونگ
همون بعد از حرفای دکتر یه نفس راحت کشیدیم.. و بعد نامجون دکتر رو تا دم در همراهی کرد
(پرش به شب ساعت، ۱۱)
ویو نامجون
ات و شوگا خوابیده بودن جونگکوکم که هنوز بهوش نیومده بود..
جیمین: حالا باید چیکار کنیم؟
تهیونگ: الان دیگه شدن دو نفر دیگه حتما باید ببریمشون کره پیش خودمون ات نمیتونه از دونفر مراقبت کنه
نامجون: درسته اگه ببریمشون کره میبریمشون خونه قبلی سه نفری بمونن خودمونم بهشون سر میزنیم
ویو تهیونگ
همینجوری که داشتیم حرف میزدیم یهو جین هیونگ زد زیر گریه
نامجون: هعی هیونگ چت شد
جین: توی این چندروزی که اینجا بودیم من سر قبر جیهوپ نرفتم میدونین چرا چون ازش خجالت میکشم بگم چی بگم از ات مراقب نکردم تنهاش گذاشتم بگم شوگا انقدر سختی کشیده که اینجوری شده بگم چی بگم جونگکوک الان معلوم نیست زنده بمونه یا بمیره
پسرا من به جیهوپ قول داده بودم ۱۲سال پیش کلمه به کلمه شو یادمه بهش گفتم ما بهت قول میدیم از ات مثل چشمامون مراقبت کنیم ولی چی شد ۷سال بعد از این حرف من دقیقا موقعی که ات و شوگا به ما نیاز داشتن از امریکا رفتیم ات و شوگا رو ول کردیم و بعدش جونگکوک گم شد....
الانم که میگین ببریمشون کره تو خونه قبلی بزاریمشون ات بازم باید از دونفر مراقبت کنه این کار برای یه بچه ۱۴ساله خیلی زیاده من مطمعنم جیهوپ ناراحته از اینکه ات انقدر سختی کشیده من خودم از وقتی دخترم دنیا اومده با اینکه کوچیکه دوست ندارم ریز تربن سختی به سمتش بره ولی من هستم و مراقبشم مراقبم که دخترم سختی نکشه ولی ات چی اونکه جز شوگا کیسو نداره شوگا هم که الان اینجوریه(گریه)
&&&&&&
لایک ۱۶
کامنت۱۶
فالو۲
ویو ات
عمو نامجون رفت زنگ زد به دکتر دکتر تا از وضعیت عمو کوک با خبر شد سریع خودشو رسوند و سریع شروع به معاینه کرد وقتی از اتاق اومد بیرون همه بسمتش رفتیم عمو شوگا هم با ویلچر خودشو سریع رسوندجلوی در
ات: حال عموم چطوره؟
شوگا:حالش چطوره؟
وایسا این صحنه چقدر اشناس این صحنه واسه ۷ساله پیشه.. اره همون سالی که بابام مارو تنها گذاشت دقیقا توی همین اتاق.. نکنه عمو کوکم قراره مارو تنها بزاره.. نهه ات این چه فکریه میکنی
دکتر:خوشبختانه... تونستم جلوی خون ریزی رو بگیرم الان حالش بهتره یه سرم و یه کیسه خون بهش وصل کردم چون خونریزی شدیدی داشت پهلوش و دو جا از کتفش چاقو خورده بود و معلوم بود از یه جایه بلندی افتاده چون سرش خون میومد و دستش راستش شکسته بود
ویو تهیونگ
همون بعد از حرفای دکتر یه نفس راحت کشیدیم.. و بعد نامجون دکتر رو تا دم در همراهی کرد
(پرش به شب ساعت، ۱۱)
ویو نامجون
ات و شوگا خوابیده بودن جونگکوکم که هنوز بهوش نیومده بود..
جیمین: حالا باید چیکار کنیم؟
تهیونگ: الان دیگه شدن دو نفر دیگه حتما باید ببریمشون کره پیش خودمون ات نمیتونه از دونفر مراقبت کنه
نامجون: درسته اگه ببریمشون کره میبریمشون خونه قبلی سه نفری بمونن خودمونم بهشون سر میزنیم
ویو تهیونگ
همینجوری که داشتیم حرف میزدیم یهو جین هیونگ زد زیر گریه
نامجون: هعی هیونگ چت شد
جین: توی این چندروزی که اینجا بودیم من سر قبر جیهوپ نرفتم میدونین چرا چون ازش خجالت میکشم بگم چی بگم از ات مراقب نکردم تنهاش گذاشتم بگم شوگا انقدر سختی کشیده که اینجوری شده بگم چی بگم جونگکوک الان معلوم نیست زنده بمونه یا بمیره
پسرا من به جیهوپ قول داده بودم ۱۲سال پیش کلمه به کلمه شو یادمه بهش گفتم ما بهت قول میدیم از ات مثل چشمامون مراقبت کنیم ولی چی شد ۷سال بعد از این حرف من دقیقا موقعی که ات و شوگا به ما نیاز داشتن از امریکا رفتیم ات و شوگا رو ول کردیم و بعدش جونگکوک گم شد....
الانم که میگین ببریمشون کره تو خونه قبلی بزاریمشون ات بازم باید از دونفر مراقبت کنه این کار برای یه بچه ۱۴ساله خیلی زیاده من مطمعنم جیهوپ ناراحته از اینکه ات انقدر سختی کشیده من خودم از وقتی دخترم دنیا اومده با اینکه کوچیکه دوست ندارم ریز تربن سختی به سمتش بره ولی من هستم و مراقبشم مراقبم که دخترم سختی نکشه ولی ات چی اونکه جز شوگا کیسو نداره شوگا هم که الان اینجوریه(گریه)
&&&&&&
لایک ۱۶
کامنت۱۶
فالو۲
۸۳۹
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.