part 9
جونگکوک:بعد رفتن دکتر رفتم تو اتاق کنار تخت وایسادم به صورتش نگاه کردم خیلی خوشگل بود.
که به خودم اومدم الان بزرگترین مافیا دنیا به یه دختر بعد لونا گفت خوشگل وای( لونا نامزد کوک😉)
{فردا}
نایگیو:دیشب به هوش اومدم و امروز میخوام مرخص بشم. که ارباب وارد اتاق شد. و با تعجب نگاه کردم و گفتم
نایگیو:عااا.........سلام ...ار...ارباب ....چیزی شده(همش با لکنت)
جونگکوک:اره اومدم ببینم حالت خوبه (سرد)
نایگیو:بله خوبم
جونگکوک:خب حاضر شو بریم.(سرد)
نایگیو:کج.....کجا
جونگکوک:امارات
نایگیو:نه من میرم خونه خودم ممنون
جونگکوک:ازت اجازه نگرفتم
:نایگیو:نمیخواد به شما مزاحم شم
جونگکوک: مزاحم که هستی ولی من ترو به این روز انداختم باید تا وقتی که خوب بشی . پیش من میمونی.
نایگیو:اما...
جونگکوک:حرف نزن گمشو زود باش( داد و عربده)
نایگیو:با...باشع(لکنت)
جونگگوگ:زود(داد)
《که نایگیو لباس ش رو عوض کرد با جونگکوک سوار ماشین شد رفت .
{خونه}
که از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل که جونگکوک گفت
جونگکوک:خب نگو که اوردم اینجا فقط به خاطر اینکه جلوی چشمم باشی نگو ترو میزارم تو یکی از اتاق های عمارت بخوابی و کیف کنی اگه میخوری جلت باشع اگه نه نباشه
قانون اینکه
۱:تو انباری میخوابی چطوری تونستی
۲:غذا رو بعد غذا خوردن من میخوری یعنی باز مانده هامو
۳:حق بیرون اومدن از اتاق نداری مخصوصاً وقتی مهمون دارم
۴ :فقط میتونی در ۲۴ ساعت ۲ بار بیرون بیایی از اتاق اونم داخل عمارت
حالا گمشوو
نایگیو:رفتم داخل انباری که داخل خونه برو یعنی هم کف خونه پر از خاک و گبار بود توش پر اشغال یه تخت انداخته بودن وسطش بدون بالنج و پتو
رفتم نشستم رو تخت که گریه کردم
جونگکوک:
خماری😉😂
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜😉
که به خودم اومدم الان بزرگترین مافیا دنیا به یه دختر بعد لونا گفت خوشگل وای( لونا نامزد کوک😉)
{فردا}
نایگیو:دیشب به هوش اومدم و امروز میخوام مرخص بشم. که ارباب وارد اتاق شد. و با تعجب نگاه کردم و گفتم
نایگیو:عااا.........سلام ...ار...ارباب ....چیزی شده(همش با لکنت)
جونگکوک:اره اومدم ببینم حالت خوبه (سرد)
نایگیو:بله خوبم
جونگکوک:خب حاضر شو بریم.(سرد)
نایگیو:کج.....کجا
جونگکوک:امارات
نایگیو:نه من میرم خونه خودم ممنون
جونگکوک:ازت اجازه نگرفتم
:نایگیو:نمیخواد به شما مزاحم شم
جونگکوک: مزاحم که هستی ولی من ترو به این روز انداختم باید تا وقتی که خوب بشی . پیش من میمونی.
نایگیو:اما...
جونگکوک:حرف نزن گمشو زود باش( داد و عربده)
نایگیو:با...باشع(لکنت)
جونگگوگ:زود(داد)
《که نایگیو لباس ش رو عوض کرد با جونگکوک سوار ماشین شد رفت .
{خونه}
که از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل که جونگکوک گفت
جونگکوک:خب نگو که اوردم اینجا فقط به خاطر اینکه جلوی چشمم باشی نگو ترو میزارم تو یکی از اتاق های عمارت بخوابی و کیف کنی اگه میخوری جلت باشع اگه نه نباشه
قانون اینکه
۱:تو انباری میخوابی چطوری تونستی
۲:غذا رو بعد غذا خوردن من میخوری یعنی باز مانده هامو
۳:حق بیرون اومدن از اتاق نداری مخصوصاً وقتی مهمون دارم
۴ :فقط میتونی در ۲۴ ساعت ۲ بار بیرون بیایی از اتاق اونم داخل عمارت
حالا گمشوو
نایگیو:رفتم داخل انباری که داخل خونه برو یعنی هم کف خونه پر از خاک و گبار بود توش پر اشغال یه تخت انداخته بودن وسطش بدون بالنج و پتو
رفتم نشستم رو تخت که گریه کردم
جونگکوک:
خماری😉😂
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜😉
۶.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.