عشق فراموش شده پارت8
هانا: اینوکه ارع خیلی بیشعوره بعد صدای یکی ازپشتمون اومد وقتی نگاه کردم دیدم یوناعه
یونا: عه پس من بیشعورم اون کی بود که پسرای یه دانشگاه ازش میترسیدن
هانا: عشقم اون قدرته(باخنده) چیزی که من دارم ولی تونداری
یوناسریع پریدبغل هیونجین هیونجین هم بغلش کرد
یونا: هیونجین خیلی دلم برات تنگ شده بود(باگریه)
هیونجین: منم خیلی دلم برات تنگ شده بود خوشگلم
هانا: حالموبهم زدیدچندشا
یوناهنوزداره گریه میکنه
هانا: بسه دیگه گریه نکن وگرنه کاردستت میدم
یوناسریع اشکاشو پاکرد بعد تمه بچه هاروبغل کردرسید به چان
یونا: وای چان چقد سکسی شدی
چان: توهم خیلی جذاب شدی
هاناروبه هیونجین
هانا: میبینی خواهربرادرای دارن چطوری باهم لاس میزنن مردم خواهر برادردارن ماهم خواهر برادر داریم
هیونجین: قربون دهنت
هانا: خب خب خب چندش بازی هاتون رو بزارید برا وقتی من رفتم
چان: کجاااا توکه تازه اومدی
هانا: میخوام برم ته جهنم میای؟
چان: 😐چقدتوزبون داری؟
هانا: قدم ازت بلندتره پس زبونمم دراز تره(همین که هانا اینو گف بچه جرخوردن ازخنده)
هانا: پسرجذاب بریم
هیونجین: بریم
چان: هنوز نگفتی میخوای کجابری
هانا: میخوایم بریم یه چی بخوریم گرسنمه
شوگا: توکه همیشه گرسنه ای
همه: دقیقا
باشه قبول اگه کارتون تموم شده باهم بریم
کوک: ارع بریم
رفتین رستوران
کوک/ویو
چندروزه نمیتونیم این سیستم روحک کنیم به بابام زنگ زدم گف یکی بهتر ازشمارو میفرستم بیاد ماهم منتظرموندیم بعد درزدن یه پسربشدت هات وخوشگل اومد داخل بعد چان پرسید شما؟
گف اقای هیون بین من رو فرستادن صداش خیلی برام اشنابود انگارسالها بود دلم میخواس این صداروبشنوم بعد اومد نشست پشت سیستم بعدجیمین هم مث من گف قیافت برام اشناس تاحالا جایی ندیدمت گف: نع جیمین هم گف باشه
پنج دقیقه بعد
سیستم روکلا حک کرد چطوری
چان گف حرف نداری منم گفتم عین هانا خوب بلدی حک کنی
بعد چان اسمشو پرسید گف جئون هانا
هممون مونده داشتیم باتعجب نگاش میکردی
بعدش دیگه خودتون میدونید......
خیلی دلم براش تنگ شده بود ولی اعصبانی هم بودم چون موهاشو کوتاه کرده بود از وقتی بچه بودیم من همیشه باموهاش بازی میکردم میبستمشون موهاش خیلی خوشگل بود
پایان/ویوکوک
یونا: عه پس من بیشعورم اون کی بود که پسرای یه دانشگاه ازش میترسیدن
هانا: عشقم اون قدرته(باخنده) چیزی که من دارم ولی تونداری
یوناسریع پریدبغل هیونجین هیونجین هم بغلش کرد
یونا: هیونجین خیلی دلم برات تنگ شده بود(باگریه)
هیونجین: منم خیلی دلم برات تنگ شده بود خوشگلم
هانا: حالموبهم زدیدچندشا
یوناهنوزداره گریه میکنه
هانا: بسه دیگه گریه نکن وگرنه کاردستت میدم
یوناسریع اشکاشو پاکرد بعد تمه بچه هاروبغل کردرسید به چان
یونا: وای چان چقد سکسی شدی
چان: توهم خیلی جذاب شدی
هاناروبه هیونجین
هانا: میبینی خواهربرادرای دارن چطوری باهم لاس میزنن مردم خواهر برادردارن ماهم خواهر برادر داریم
هیونجین: قربون دهنت
هانا: خب خب خب چندش بازی هاتون رو بزارید برا وقتی من رفتم
چان: کجاااا توکه تازه اومدی
هانا: میخوام برم ته جهنم میای؟
چان: 😐چقدتوزبون داری؟
هانا: قدم ازت بلندتره پس زبونمم دراز تره(همین که هانا اینو گف بچه جرخوردن ازخنده)
هانا: پسرجذاب بریم
هیونجین: بریم
چان: هنوز نگفتی میخوای کجابری
هانا: میخوایم بریم یه چی بخوریم گرسنمه
شوگا: توکه همیشه گرسنه ای
همه: دقیقا
باشه قبول اگه کارتون تموم شده باهم بریم
کوک: ارع بریم
رفتین رستوران
کوک/ویو
چندروزه نمیتونیم این سیستم روحک کنیم به بابام زنگ زدم گف یکی بهتر ازشمارو میفرستم بیاد ماهم منتظرموندیم بعد درزدن یه پسربشدت هات وخوشگل اومد داخل بعد چان پرسید شما؟
گف اقای هیون بین من رو فرستادن صداش خیلی برام اشنابود انگارسالها بود دلم میخواس این صداروبشنوم بعد اومد نشست پشت سیستم بعدجیمین هم مث من گف قیافت برام اشناس تاحالا جایی ندیدمت گف: نع جیمین هم گف باشه
پنج دقیقه بعد
سیستم روکلا حک کرد چطوری
چان گف حرف نداری منم گفتم عین هانا خوب بلدی حک کنی
بعد چان اسمشو پرسید گف جئون هانا
هممون مونده داشتیم باتعجب نگاش میکردی
بعدش دیگه خودتون میدونید......
خیلی دلم براش تنگ شده بود ولی اعصبانی هم بودم چون موهاشو کوتاه کرده بود از وقتی بچه بودیم من همیشه باموهاش بازی میکردم میبستمشون موهاش خیلی خوشگل بود
پایان/ویوکوک
۲۳.۴k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.