سرگذشت دراکو
سرگذشت دراکو فصل ۱ پارت ۴
از زبان راوی:
دیگه داره سرد میشه بهتره برگردیم داخل
ا/ت: اوم.. آره حق با توعه بهتره برگردیم
تو راه هاگوارتز دراکو دست ا/ت رو گرفته بود و ا/ت کمی سرد درد داشت خب هرچی نباشع زیر بارون حدودای شب و هوای سرد و این همه اتفاق سخت و درد اوره
بلخره رسیدن هاگوارتز
دراکو ا/ت رو تا دم خوابگاه رسوند و گفت: بهش فک کن ... مجبور نیستی قبول کنی
ا/ت: ممنون... که درک میکنی
دراکو لبخند غمگینی زد و آروم اونجا رو ترک کرد
ا/ت هم وارد خوابگاه شد رفت سمت اتاقش و وقتی درو باز کرد دید چراغ خاموشه و پنسی خوابه
لبخندی زد و به سمت تخت خودش حرکت کرد رفت زیر پتو و از پنجره به شب بارونی نگاه کرد ... قطره های بارون پر شتاب اما زیبا بر روی شیشه پنجره میریختند ا/ت با یاد آوری اتفاقی که بین خودش و دراکو افتاد و حسی که به ریگولوس داره به فکر فرو رفت سعی کرد به این فکر کنه که ریگولوس عاشق ی دختر دیگس و نمیتونه بهش حس داشته باشه در این صورت ا/ت باید حس خودش رو انکار کنه که براش خیلی سخته
و دراکو که عاشقانه از ا/ت حمایت میکنه
تو همین فکر ها بود که خوابش برد
۸ ساعت بعد:
ا/ت چشمانش را با برخورد نور بر توی صورتش باز کرد و چند بار پلک زد کمی تکون خورد و به سمت راست برگشت که دید .....
حمایت کنیددد
از زبان راوی:
دیگه داره سرد میشه بهتره برگردیم داخل
ا/ت: اوم.. آره حق با توعه بهتره برگردیم
تو راه هاگوارتز دراکو دست ا/ت رو گرفته بود و ا/ت کمی سرد درد داشت خب هرچی نباشع زیر بارون حدودای شب و هوای سرد و این همه اتفاق سخت و درد اوره
بلخره رسیدن هاگوارتز
دراکو ا/ت رو تا دم خوابگاه رسوند و گفت: بهش فک کن ... مجبور نیستی قبول کنی
ا/ت: ممنون... که درک میکنی
دراکو لبخند غمگینی زد و آروم اونجا رو ترک کرد
ا/ت هم وارد خوابگاه شد رفت سمت اتاقش و وقتی درو باز کرد دید چراغ خاموشه و پنسی خوابه
لبخندی زد و به سمت تخت خودش حرکت کرد رفت زیر پتو و از پنجره به شب بارونی نگاه کرد ... قطره های بارون پر شتاب اما زیبا بر روی شیشه پنجره میریختند ا/ت با یاد آوری اتفاقی که بین خودش و دراکو افتاد و حسی که به ریگولوس داره به فکر فرو رفت سعی کرد به این فکر کنه که ریگولوس عاشق ی دختر دیگس و نمیتونه بهش حس داشته باشه در این صورت ا/ت باید حس خودش رو انکار کنه که براش خیلی سخته
و دراکو که عاشقانه از ا/ت حمایت میکنه
تو همین فکر ها بود که خوابش برد
۸ ساعت بعد:
ا/ت چشمانش را با برخورد نور بر توی صورتش باز کرد و چند بار پلک زد کمی تکون خورد و به سمت راست برگشت که دید .....
حمایت کنیددد
۹.۰k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.