Part 14
.
.
J_hope pov:
میخواستم بلند شم حساب اون جونگمین رو برسم ولی با لیز خوردن ا.ت و گرفتنش دیدم داره از حال میره حرفای دکتر دانشگاه یادم اومد «نباید بزارین به خواب بره وگرنه اتفاقای خوبی نمیوفته» سریع به جونگمین نگاه کردم
_وقتی نبودی دکتر گفت نباید بزاریم بخوابه وگرنه اتفاقای خوبی نمیوفته باید بیدار نگهش داریم!
با استرس میگفتم تاحالا جز اعضای اکیپ خودم این حال منو ندیده بودن و برای خودمم تازگی داشت که داشتم برای یه دختر اینکارو میکردم
_ا.ت! ا.ت نخواب نباید بخوابی!
جونگمین بلند میگفت و بعدش همه دورمون جمع شدن (اصلی اکیپ ا.ت و جیهوپ) همه نگران بودن بیشتر از اون کوک و جین خیلی نگران بودن لیسا و جنی غیبشون زده بود معلوم نبود کجا بودن همه (کادر مدرسه) داشتن دنبالشون میگشتن
_ا.ت با توعم پاشو الان نباید بخوابی لطفا ا.ت تنهام نزار بهت میگم پاشووو!
ولی نه! ا.ت بیدار نمیشد داد هامون کل مدرسه رو گرفته بود بلاخره بعد کلی داد زدن تونستیم چشماشو کمی باز کنیم
_ب..بزارین بخوابم...خوابم میاد...میخوام بخوا...
ا.ت با لکنت میگفت ولی کوک نزاشت حرفشو کامل کنه و سریع پرید بغلش
_هی ا.ت چشماتو باز کن خوب؟ چشمای قشنگتو باز کن نزار مثل الکس و یونا و آقای مدیر به خواب بری...بخاطر یونا نونا ، بخاطر الکس هیونگی ، بخاطر مدیر لطفا بیدار بمون
اشکاش مثل بارون میریختن با باز شدن کامل چشمای ا.ت و رفتن توی شوک دوبارش داشت به یه جایی خیره میشد...
یه چیزی رو زمزمه کرد ولی نتونستم بشنوم! : چی گفتی؟
_جین!
ا.ت گفت سریع سمت جین چرخیدی.....داشت از دهنش خون میومد نامجون سریع رفت طرفش ا.ت مثل برق زده ها پاشد
_هی جینی قشنگم خوبی؟ صدامو می شنوی؟
_ن..نامجونا
_جانم ، جان نامجون؟
_سرم گیج میره!
_اروم باش الان میریم بیمارستان
راوی pov:
نامجون از زیر پاهای جین گرفت و بلندش کرد و برد توی ماشین خودش و طرف بیمارستان روند.
تهیونگ هم با گرفتن دست جونگکوک مجبورش کرد تا باهاش بره.
جیهوپ ، ا.ت ، جونگمین با هم سوار ماشین جونگمین شدن و سمت بیمارستان جایی که نامجون داشت جین رو میبورد روندن . جنی و لیسا هم معاون قضیه رو براشون توضیح داده بود و همونجا توی دانشگاه موندن تا خبری ازشون برسه خوب فاک اونا نمی دونستن کدوم بیمارستان رفتن
_ا.ت چه خبر شده؟ از وقتی اومدم نه الکس رو دیدم نه یونا رو اتفاق الان هم....خوب نمیدونم چی بگم واقعا هنوز حضم نکردم!
جونگمین گفت و ا.ت شروع کرد به تعریف کردن...جونگمین دیگه از هنگ گذشته بود برای همین جیهوپ نشسته بود پشت فرمون
.......
سلام چطورین؟🐢
.
J_hope pov:
میخواستم بلند شم حساب اون جونگمین رو برسم ولی با لیز خوردن ا.ت و گرفتنش دیدم داره از حال میره حرفای دکتر دانشگاه یادم اومد «نباید بزارین به خواب بره وگرنه اتفاقای خوبی نمیوفته» سریع به جونگمین نگاه کردم
_وقتی نبودی دکتر گفت نباید بزاریم بخوابه وگرنه اتفاقای خوبی نمیوفته باید بیدار نگهش داریم!
با استرس میگفتم تاحالا جز اعضای اکیپ خودم این حال منو ندیده بودن و برای خودمم تازگی داشت که داشتم برای یه دختر اینکارو میکردم
_ا.ت! ا.ت نخواب نباید بخوابی!
جونگمین بلند میگفت و بعدش همه دورمون جمع شدن (اصلی اکیپ ا.ت و جیهوپ) همه نگران بودن بیشتر از اون کوک و جین خیلی نگران بودن لیسا و جنی غیبشون زده بود معلوم نبود کجا بودن همه (کادر مدرسه) داشتن دنبالشون میگشتن
_ا.ت با توعم پاشو الان نباید بخوابی لطفا ا.ت تنهام نزار بهت میگم پاشووو!
ولی نه! ا.ت بیدار نمیشد داد هامون کل مدرسه رو گرفته بود بلاخره بعد کلی داد زدن تونستیم چشماشو کمی باز کنیم
_ب..بزارین بخوابم...خوابم میاد...میخوام بخوا...
ا.ت با لکنت میگفت ولی کوک نزاشت حرفشو کامل کنه و سریع پرید بغلش
_هی ا.ت چشماتو باز کن خوب؟ چشمای قشنگتو باز کن نزار مثل الکس و یونا و آقای مدیر به خواب بری...بخاطر یونا نونا ، بخاطر الکس هیونگی ، بخاطر مدیر لطفا بیدار بمون
اشکاش مثل بارون میریختن با باز شدن کامل چشمای ا.ت و رفتن توی شوک دوبارش داشت به یه جایی خیره میشد...
یه چیزی رو زمزمه کرد ولی نتونستم بشنوم! : چی گفتی؟
_جین!
ا.ت گفت سریع سمت جین چرخیدی.....داشت از دهنش خون میومد نامجون سریع رفت طرفش ا.ت مثل برق زده ها پاشد
_هی جینی قشنگم خوبی؟ صدامو می شنوی؟
_ن..نامجونا
_جانم ، جان نامجون؟
_سرم گیج میره!
_اروم باش الان میریم بیمارستان
راوی pov:
نامجون از زیر پاهای جین گرفت و بلندش کرد و برد توی ماشین خودش و طرف بیمارستان روند.
تهیونگ هم با گرفتن دست جونگکوک مجبورش کرد تا باهاش بره.
جیهوپ ، ا.ت ، جونگمین با هم سوار ماشین جونگمین شدن و سمت بیمارستان جایی که نامجون داشت جین رو میبورد روندن . جنی و لیسا هم معاون قضیه رو براشون توضیح داده بود و همونجا توی دانشگاه موندن تا خبری ازشون برسه خوب فاک اونا نمی دونستن کدوم بیمارستان رفتن
_ا.ت چه خبر شده؟ از وقتی اومدم نه الکس رو دیدم نه یونا رو اتفاق الان هم....خوب نمیدونم چی بگم واقعا هنوز حضم نکردم!
جونگمین گفت و ا.ت شروع کرد به تعریف کردن...جونگمین دیگه از هنگ گذشته بود برای همین جیهوپ نشسته بود پشت فرمون
.......
سلام چطورین؟🐢
۷.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.