Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
از پله ها رفت بالا ک ماهم دنبالش رفتیم رسید به طبقه اخر ک جای فرار نداشت
دریا: راه فرار نداری وایسا
دیدم حنانه از تو کیفش اسلحه دراورد
حنانه: بیاین جلو میزنم
دریا: ماامدیم باهات حرف بزنیم
حنانه: حرفی ندارم بهتون بگم
دریا: دلسا کامیار کجان لطفا بهم بگو
حنانه: تو جاده
دریا: کدوم جاده
حنانه: نمدونم
دریا: تروخدا
تروخدا رو ک گفتم انگار کل اونجا داد زدن و حنانه گوشاشو گرفت
حنانه: برو دریا
دریا: بهم بگو دنبال چی
حنانه: دریا من حنانه نیستم من چند ساله حنانه نیستم
دریا:یعنی چی
حنانه: یعنی اینک هرچی بهم نزدیک تر بشی خودت اسیب میبینی
(کامیار)
افراد حنانه امدن طرفمون و مارو انداختن تو ماشین منو جای راننده و دلسا هم طرف شاگرد و ترمز دستی رو کشید مارو برده بودن دره هایی شمال چشامو بستم ک دیگه نفهمیدم چیشد
(دریا)
حنانه:دریا کامیار دلسا رو فراموش کن
دریا:بگو چیکارشون کردی
گوشیش زنگ خورد زد به ایفون
اقا: خانوم کارشون تموم کردم
حنانه: مرسی
اینو ک گفت پشت تلفن پریدم روی حنانه
دریا: چیکارشون کردیییییییییی
حنانه:کشتشمون اربابم قربانی میخواست
دریا: اربابت؟ کی هست؟
حنانه: یک جادوگر به نام شیطان(بعدشم میخنده)
دریا: حالت خوبه حنانه؟
از حنانه فاصله گرفتم حنانه داشت قیافش تغییر میکرد روشو به سمت امیر کرد و زیر لب چیزی گفت و امیر بیهوش شد
از پله ها رفت بالا ک ماهم دنبالش رفتیم رسید به طبقه اخر ک جای فرار نداشت
دریا: راه فرار نداری وایسا
دیدم حنانه از تو کیفش اسلحه دراورد
حنانه: بیاین جلو میزنم
دریا: ماامدیم باهات حرف بزنیم
حنانه: حرفی ندارم بهتون بگم
دریا: دلسا کامیار کجان لطفا بهم بگو
حنانه: تو جاده
دریا: کدوم جاده
حنانه: نمدونم
دریا: تروخدا
تروخدا رو ک گفتم انگار کل اونجا داد زدن و حنانه گوشاشو گرفت
حنانه: برو دریا
دریا: بهم بگو دنبال چی
حنانه: دریا من حنانه نیستم من چند ساله حنانه نیستم
دریا:یعنی چی
حنانه: یعنی اینک هرچی بهم نزدیک تر بشی خودت اسیب میبینی
(کامیار)
افراد حنانه امدن طرفمون و مارو انداختن تو ماشین منو جای راننده و دلسا هم طرف شاگرد و ترمز دستی رو کشید مارو برده بودن دره هایی شمال چشامو بستم ک دیگه نفهمیدم چیشد
(دریا)
حنانه:دریا کامیار دلسا رو فراموش کن
دریا:بگو چیکارشون کردی
گوشیش زنگ خورد زد به ایفون
اقا: خانوم کارشون تموم کردم
حنانه: مرسی
اینو ک گفت پشت تلفن پریدم روی حنانه
دریا: چیکارشون کردیییییییییی
حنانه:کشتشمون اربابم قربانی میخواست
دریا: اربابت؟ کی هست؟
حنانه: یک جادوگر به نام شیطان(بعدشم میخنده)
دریا: حالت خوبه حنانه؟
از حنانه فاصله گرفتم حنانه داشت قیافش تغییر میکرد روشو به سمت امیر کرد و زیر لب چیزی گفت و امیر بیهوش شد
۵.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.