پدر خوانده پارت ۳۲
ات:هوو هوووو آروم برو بابا چقدر زیادهههه من نمیتونم
کوک:داشتم زر میزدم یه دیقه صبر کن خب کجا بودم اها ۵_ ماهی باید رابطه داشته باشیم
۶_ وقتی چیزی ازت میخوام نه و اینا نداریم
خب تموم شد حالا سوالی داری بپرس
(خودم ارور دادم این چی بود نوشتم😐)
ات: سوال ۶ منظورت چیه؟
کوک:رابطه
ات:خیلی منحرفی(・– • )
کوک:میدونم🥸😌
ات:یااااا نصف قانونات منحرفی بود من نمیخوام
کوک:ولی من میخوام
ات:خب لااقل میشه یه چندتاشو آسون تر کنی؟
کوک:کدوم؟
ات: مثلا ۳ رو میشه...لباس داشته باشم؟ در حد زیر
کوک:اصلاااااا حرفشم نزن بعدی
ات:خب ۴و۵ و۶
کوک:اونام اصلا کلا هیچ کدومشون عوص نمیشه
ات:یاااا بلدم چیکارت کنم
+ پشتی رو برداشتم زدم توی صورتش اونم زد توی صورتم منم برداشتم زدم توی صورتش که نیمه صورتشو گرفت فکر کنم خیلی محکم زدم
ات:خوبی کوک ببخشید نمی خواستم دردت بیاد
کوک:اخخخ خیلی محکم زدییی
ات:بزار ببینم صورتتو
+همین که دستشو برداشت خواستم صورتشو نگاه کنم که پرتم کرد روی تخت و اومد روم و بوسیدم عجب دقلبازیه 🗿 منم خب...دوست داشتم دیگه که نمیتونم خودمو گول بزنم منم همراهیش میکردم دستمو پشت گردنش گذاشتم و اونم دستشو کرد زیر لباسم میرفت بالا و بدنم و لمس میکرد
ات:آه (سس ماس 😐)
کوک:*خمار*
ات:چرا....اینجور میکنی
کوک:خب خوشمزس*خنده*
ات:این سومین بار بود که بوسیدیم لبام درد گرفت:/
کوک:سومی که نیس
ات:چرا حساب کردم
کوک:من کلی بوسیدمت😌
ات:یااااا کی؟
کوک:وقتی خوابی
ات:ام....
کوک:یا نکنه خجالت کشیدی؟*خنده* بچه کهبودی خودت میبوسیدیم
ات:چییییییی؟
×فلش بک به ۵ سال پیش
راوی: چتدماهی از دوستیشون میگذشت پسر مطمئن شده بود که عاشقشه ولی پناهنش میکرد توی فکر بود که دختر پرید روی پسر
ات:یاااا اوپا به چیفکرمیکنی؟
کوک:هوم هیچی
ات:اوپا میتونی یه قولی بهم بدی؟
کوک:چی؟
ات:وقتی بزرگشدم من و مال خودت کن، بیا ازم خاستگاری کن
کوک:*این جناب هنگه*
ات:دوسم نداری؟
کوک:............. ام چطوره بریم بازی کنیم؟
ات:اوپاااا جوابمو بده
کوک:جونم
ات:وقتی بزرگ بشم میای منو مال خودت کنی؟
کوک:البته که میام
ات:یه چیز دیگم میخوام
کوک:چی؟
ات:میخوام تا قبل اینکه بدوزدنش بدم بهت
کوک:چ...
راوی:باورتونمیشه؟ دختر ۱۰ ساله داشت اولین بوسه شو به پسر میداد جانگکوک هم که از خوداش بود کمر دخترو گرفت و به خودش نزدیک کرد
بعد چند ثانیه دختر حدا شد خیلی خجالت کشید در حدی که گونه و بینی اش سرخ شده بود جانگکوک خنده تو دلی کرد و گونشو بوسید
کوک:قول میدم بزرگ که شدیم میام خواستگاریت
(و ادمین در حال جر خوردن🤣)
کوک:داشتم زر میزدم یه دیقه صبر کن خب کجا بودم اها ۵_ ماهی باید رابطه داشته باشیم
۶_ وقتی چیزی ازت میخوام نه و اینا نداریم
خب تموم شد حالا سوالی داری بپرس
(خودم ارور دادم این چی بود نوشتم😐)
ات: سوال ۶ منظورت چیه؟
کوک:رابطه
ات:خیلی منحرفی(・– • )
کوک:میدونم🥸😌
ات:یااااا نصف قانونات منحرفی بود من نمیخوام
کوک:ولی من میخوام
ات:خب لااقل میشه یه چندتاشو آسون تر کنی؟
کوک:کدوم؟
ات: مثلا ۳ رو میشه...لباس داشته باشم؟ در حد زیر
کوک:اصلاااااا حرفشم نزن بعدی
ات:خب ۴و۵ و۶
کوک:اونام اصلا کلا هیچ کدومشون عوص نمیشه
ات:یاااا بلدم چیکارت کنم
+ پشتی رو برداشتم زدم توی صورتش اونم زد توی صورتم منم برداشتم زدم توی صورتش که نیمه صورتشو گرفت فکر کنم خیلی محکم زدم
ات:خوبی کوک ببخشید نمی خواستم دردت بیاد
کوک:اخخخ خیلی محکم زدییی
ات:بزار ببینم صورتتو
+همین که دستشو برداشت خواستم صورتشو نگاه کنم که پرتم کرد روی تخت و اومد روم و بوسیدم عجب دقلبازیه 🗿 منم خب...دوست داشتم دیگه که نمیتونم خودمو گول بزنم منم همراهیش میکردم دستمو پشت گردنش گذاشتم و اونم دستشو کرد زیر لباسم میرفت بالا و بدنم و لمس میکرد
ات:آه (سس ماس 😐)
کوک:*خمار*
ات:چرا....اینجور میکنی
کوک:خب خوشمزس*خنده*
ات:این سومین بار بود که بوسیدیم لبام درد گرفت:/
کوک:سومی که نیس
ات:چرا حساب کردم
کوک:من کلی بوسیدمت😌
ات:یااااا کی؟
کوک:وقتی خوابی
ات:ام....
کوک:یا نکنه خجالت کشیدی؟*خنده* بچه کهبودی خودت میبوسیدیم
ات:چییییییی؟
×فلش بک به ۵ سال پیش
راوی: چتدماهی از دوستیشون میگذشت پسر مطمئن شده بود که عاشقشه ولی پناهنش میکرد توی فکر بود که دختر پرید روی پسر
ات:یاااا اوپا به چیفکرمیکنی؟
کوک:هوم هیچی
ات:اوپا میتونی یه قولی بهم بدی؟
کوک:چی؟
ات:وقتی بزرگشدم من و مال خودت کن، بیا ازم خاستگاری کن
کوک:*این جناب هنگه*
ات:دوسم نداری؟
کوک:............. ام چطوره بریم بازی کنیم؟
ات:اوپاااا جوابمو بده
کوک:جونم
ات:وقتی بزرگ بشم میای منو مال خودت کنی؟
کوک:البته که میام
ات:یه چیز دیگم میخوام
کوک:چی؟
ات:میخوام تا قبل اینکه بدوزدنش بدم بهت
کوک:چ...
راوی:باورتونمیشه؟ دختر ۱۰ ساله داشت اولین بوسه شو به پسر میداد جانگکوک هم که از خوداش بود کمر دخترو گرفت و به خودش نزدیک کرد
بعد چند ثانیه دختر حدا شد خیلی خجالت کشید در حدی که گونه و بینی اش سرخ شده بود جانگکوک خنده تو دلی کرد و گونشو بوسید
کوک:قول میدم بزرگ که شدیم میام خواستگاریت
(و ادمین در حال جر خوردن🤣)
۶۳.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.