Part 48
Part 48
کوک:الان زنگ میزنم به بچه ها
(به همه زنگ میزنه )
کوک :بیا برسونمت خونه وسایلت رو بردار
سو؛برم بیارم برای چی؟
کوک:بخواتر دلیلی خاص بدو(با اخم و عصبانیت)
سو؛باشع باشه اخم نکن
🏠پرش زمانی رفت خونه اومد🏠
ویو سو
از جونگکوک میترسیدم با اخم که نگاه میکنه سرم که داد میزنه و وقتی عصبانی بود رفتم خونه چند دست لباس برداشتم چون تو خونه جونگکوک اتاق دیگه یی نبود وسایلم رو تو اتاقش گذاشتم
(پرش زمانی بع شب که اعضا اومدن)
جیمین :بعد از اینکه قضیه سو رو فهمیدم جونگکوک گفت یه بطری ویسکی بیارم و منم قبول کردم و با تهیونگ و بچه ها رفتیم خونه جونگکوک که وقتی در رو باز کرد خیلی عصبانی بود و ازش دود بلند میشد و سو هم یه گوشه پاهاش رو بغل کرده بود
جین «سو ..حالت خوبه»(با نگرانی)
سو ؛نه اصلا
کوک:الان زنگ میزنم به بچه ها
(به همه زنگ میزنه )
کوک :بیا برسونمت خونه وسایلت رو بردار
سو؛برم بیارم برای چی؟
کوک:بخواتر دلیلی خاص بدو(با اخم و عصبانیت)
سو؛باشع باشه اخم نکن
🏠پرش زمانی رفت خونه اومد🏠
ویو سو
از جونگکوک میترسیدم با اخم که نگاه میکنه سرم که داد میزنه و وقتی عصبانی بود رفتم خونه چند دست لباس برداشتم چون تو خونه جونگکوک اتاق دیگه یی نبود وسایلم رو تو اتاقش گذاشتم
(پرش زمانی بع شب که اعضا اومدن)
جیمین :بعد از اینکه قضیه سو رو فهمیدم جونگکوک گفت یه بطری ویسکی بیارم و منم قبول کردم و با تهیونگ و بچه ها رفتیم خونه جونگکوک که وقتی در رو باز کرد خیلی عصبانی بود و ازش دود بلند میشد و سو هم یه گوشه پاهاش رو بغل کرده بود
جین «سو ..حالت خوبه»(با نگرانی)
سو ؛نه اصلا
۴.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.