پارت۹۸
پارت۹۸
ویو یوری
دیشب اخر شب رسیدیم مشهد و به هتل رفتیم هممون حموم کردیم و خودمونو آماده کردیم و امروز قراره بریم کلی بگردیم و بریم حرم پس اول رفتیم رستوران هتل و غذا سفارش دادیم و بعد از غذا خوردن به سمت فروشگاه ها رفتیم و کلی وسیله خریدیم یئون وو و یونگی که داشتن برای یونجین لباس میگرفتن و میرا و همسرش هم برای مینو(دخترشون)اسباببازی میگرفتن و درعین حال برای خودشونم وسیله میگرفتن و ارا و مین سوک و سوک هون و خاله هم داشتن برا خودشون میگرفتن من و تهیونگ هم اول برای خودمون چیزایی گرفتیم بعدم برای پدرومادر و برادر و خواهر تهیونگ سوغاتی گرفتیم و برای خانواده های کره ای خودم و اعضا و همه وسیله گرفتیم و برگشتیم هتل و وسایلا رو گذاشتیم و رفتیم برای حرم
تهیونگ:یوری اینجا خیلی خوبه واقعا ممنون که پیشنهاد دادی
یوری:خواهش میکنم
تهیونگ:چه دعایی میخوای بکنی
یوری:میخوامتشکر کنم
تهیونگ:تشکر؟
یوری:اره چون به همه آرزوهام رسیدم چون به عشقم رسیدم چون زندگی خوبی دارم برای همه چی میخوام تشکر کنم ومیخوام دعا کنم که بچه مون هم سالم باشه
تهیونگ:منم هردعایی کنم قبول میشه
یوری:معلومه تو با هر زبونی دعا کنی خدا قبول میکنه خیلیمهربونه
و یکم نزدیک حرم شدن که یوری گفت
یوری:خب حالا از هم جدا میشیم ما خانوما از اونور میریم و شما هم از اونور تا ما رو بررسی کنن بعدم حواستون باشه گم نشید خب
یئون وو:حواستون باشه ها حالا مین سوک و سوک هون و جین وو بلدن ولی شما دوتا که اولین بارتونه باید با اینا بیاین حواستون باشه
یونگی:خب یونجین هم بده اونجا زنونه اس
یئون وو:یونجین بچه اس اشکالی نداره خب بریم دیگه
و همشون رفتن داخل و بعد از بررسی شدن گفتن بعد از نماز کجا همو ببینن و اول رفتن زیارت و دخترا که کامل بلد بودن باید نماز زیارت بخونن و چیکار کنن بعد از زیارت کرون و دعا کردن و نماز خوندن اومدن بیرون و بعد از نماز مغرب و عشاء(نمیدونم درست نوشتم یانه) رفتن سر جایی که اومده بودن و همدیگه رودیدن نشستن یه جا توی محوطه و حرف میزدن
.............
ویو یوری
دیشب اخر شب رسیدیم مشهد و به هتل رفتیم هممون حموم کردیم و خودمونو آماده کردیم و امروز قراره بریم کلی بگردیم و بریم حرم پس اول رفتیم رستوران هتل و غذا سفارش دادیم و بعد از غذا خوردن به سمت فروشگاه ها رفتیم و کلی وسیله خریدیم یئون وو و یونگی که داشتن برای یونجین لباس میگرفتن و میرا و همسرش هم برای مینو(دخترشون)اسباببازی میگرفتن و درعین حال برای خودشونم وسیله میگرفتن و ارا و مین سوک و سوک هون و خاله هم داشتن برا خودشون میگرفتن من و تهیونگ هم اول برای خودمون چیزایی گرفتیم بعدم برای پدرومادر و برادر و خواهر تهیونگ سوغاتی گرفتیم و برای خانواده های کره ای خودم و اعضا و همه وسیله گرفتیم و برگشتیم هتل و وسایلا رو گذاشتیم و رفتیم برای حرم
تهیونگ:یوری اینجا خیلی خوبه واقعا ممنون که پیشنهاد دادی
یوری:خواهش میکنم
تهیونگ:چه دعایی میخوای بکنی
یوری:میخوامتشکر کنم
تهیونگ:تشکر؟
یوری:اره چون به همه آرزوهام رسیدم چون به عشقم رسیدم چون زندگی خوبی دارم برای همه چی میخوام تشکر کنم ومیخوام دعا کنم که بچه مون هم سالم باشه
تهیونگ:منم هردعایی کنم قبول میشه
یوری:معلومه تو با هر زبونی دعا کنی خدا قبول میکنه خیلیمهربونه
و یکم نزدیک حرم شدن که یوری گفت
یوری:خب حالا از هم جدا میشیم ما خانوما از اونور میریم و شما هم از اونور تا ما رو بررسی کنن بعدم حواستون باشه گم نشید خب
یئون وو:حواستون باشه ها حالا مین سوک و سوک هون و جین وو بلدن ولی شما دوتا که اولین بارتونه باید با اینا بیاین حواستون باشه
یونگی:خب یونجین هم بده اونجا زنونه اس
یئون وو:یونجین بچه اس اشکالی نداره خب بریم دیگه
و همشون رفتن داخل و بعد از بررسی شدن گفتن بعد از نماز کجا همو ببینن و اول رفتن زیارت و دخترا که کامل بلد بودن باید نماز زیارت بخونن و چیکار کنن بعد از زیارت کرون و دعا کردن و نماز خوندن اومدن بیرون و بعد از نماز مغرب و عشاء(نمیدونم درست نوشتم یانه) رفتن سر جایی که اومده بودن و همدیگه رودیدن نشستن یه جا توی محوطه و حرف میزدن
.............
۶۹۹
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.