فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 23
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 23
ویو سومی
بعد از صحبت با افسر و مذاکره با کسای دیگه و سخنرانی و اخر سر اهدای جوایز به من و کسایی که اونجا بودند...ساعت 6 عصر شده بود با بادیگاردم برگشتیم هتل...بادیگاردم توی همین هتل یه اتاق برای خودش گرفته بود و منم رفتم اتاق خودم...یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباس خوابم پوشیدم رفتم روی تختم خوابیدم
صبح که بیدار شدم دوش گرفتم و صبحونه برای خودم اماده کردم خوردم و لباس پوشیدم و کیف باشگاهیم رو برداشتم و رفتم باشگاه برای ورزش کردن
(دو روز بعد)
بعد از اون روزی که تهیونگ رو توی فست فودی خودش دیدم و حرف زدیم یه چند بار دیگه هم باهم رفتیم بیرون...امروز باید بهش زنگ بزنم و درمورد ساعت و مکان پارتی ازش بپرسم
(مکالمه سومی و تهیونگ)
+: الو...سلام تهیونگ
_: سلام سومی...چطوری؟
+: خوبم...تو چطوری؟
_: خوبم و الانم خوبتر شدم که صدات رو شنیدم
+: ای چاپلوس 😆
_: چاپلوسی که نیست...
+: راستی مکان و ساعت پارتی چه جوریاست؟
_: خب...ببین اون رستورانی که باهم رفتیم رو یادته؟
+: اره خب؟!
_: روبروش یه تالار بود که گفتی چقدر بزرگه و قشنگه
+: اره یادمه
_: خب اون تالار مال کسی که پارتی رو برگزار میکنه هست...اونجا پارتی هست...اون کسی که برگزار میکنه دوستمه برام کارت دعوت فرستاد و بهش گفتم که تو میخوام بیام
+: اهان پس خوبه...چه ساعتی هست؟
_: ساعت 8 شب
+: وای تازه یادم اومد که برای پارتی لباس خوبی نیاوردم با خودم ساعت 5 عصر میای باهم بریم خرید؟!
_: باشه مشکلی نیست...پس ساعت 5 اماده باش میام...پس فعلا
+: میبینمت
(پایان مکالمه)
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
Part 23
ویو سومی
بعد از صحبت با افسر و مذاکره با کسای دیگه و سخنرانی و اخر سر اهدای جوایز به من و کسایی که اونجا بودند...ساعت 6 عصر شده بود با بادیگاردم برگشتیم هتل...بادیگاردم توی همین هتل یه اتاق برای خودش گرفته بود و منم رفتم اتاق خودم...یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباس خوابم پوشیدم رفتم روی تختم خوابیدم
صبح که بیدار شدم دوش گرفتم و صبحونه برای خودم اماده کردم خوردم و لباس پوشیدم و کیف باشگاهیم رو برداشتم و رفتم باشگاه برای ورزش کردن
(دو روز بعد)
بعد از اون روزی که تهیونگ رو توی فست فودی خودش دیدم و حرف زدیم یه چند بار دیگه هم باهم رفتیم بیرون...امروز باید بهش زنگ بزنم و درمورد ساعت و مکان پارتی ازش بپرسم
(مکالمه سومی و تهیونگ)
+: الو...سلام تهیونگ
_: سلام سومی...چطوری؟
+: خوبم...تو چطوری؟
_: خوبم و الانم خوبتر شدم که صدات رو شنیدم
+: ای چاپلوس 😆
_: چاپلوسی که نیست...
+: راستی مکان و ساعت پارتی چه جوریاست؟
_: خب...ببین اون رستورانی که باهم رفتیم رو یادته؟
+: اره خب؟!
_: روبروش یه تالار بود که گفتی چقدر بزرگه و قشنگه
+: اره یادمه
_: خب اون تالار مال کسی که پارتی رو برگزار میکنه هست...اونجا پارتی هست...اون کسی که برگزار میکنه دوستمه برام کارت دعوت فرستاد و بهش گفتم که تو میخوام بیام
+: اهان پس خوبه...چه ساعتی هست؟
_: ساعت 8 شب
+: وای تازه یادم اومد که برای پارتی لباس خوبی نیاوردم با خودم ساعت 5 عصر میای باهم بریم خرید؟!
_: باشه مشکلی نیست...پس ساعت 5 اماده باش میام...پس فعلا
+: میبینمت
(پایان مکالمه)
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
۵.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.