(اون برادر من نیست )
P4
موهاشو باز کرده بود تاحالا دقت نکرده بودم موهاش چقدر بلنده . پوستش هم سفید و شفاف بود لبای کوچولو و قلوه ای داشت محو نگاش شده بودم که بیدار شد
ویو ات
نگا های سنگینی روی خودم احساس میکردم چشمامو باز کردم که دیدم همون پسره جونگ کوک زل زده بهم
ات: همینطوری سرتو انداختی اومدی تو
جونگ کوک : چته داد میزنی حالا ...اومدی خونه مامانم پلاس شدی شاخ و شونه ام میکشی
این حرف رو که زد احساس کردم قلبم تیر کشید و اشک توی چشمام حلقه بست
اون سرش رو کرد اونور گفت : فقط اودم بگم بیا شام بخور
و رفت بیرون
روی تختم نشستم و زانو هامو بغل کردم
اصلا حالا که این پسره اومده من دیگه تو این خونه هم جایی دارم
یادم به حرف مامان افتاد که گفت : چون دیگه خانواده ای نداشتم تورو به فرزند خوندگی قبول کردم
اما حالا چی حالا هم منو میخواد
م/ا: ات دخترم ؟؟؟
ات: من گشنم نیست
م/ا: باشه اگه راحت نیستی بعد میارم تو اتاقت
ات: حوصله گفتن حرف دیگه ای نداشتم و رو تختی رو کشیدم رو سرم
موهاشو باز کرده بود تاحالا دقت نکرده بودم موهاش چقدر بلنده . پوستش هم سفید و شفاف بود لبای کوچولو و قلوه ای داشت محو نگاش شده بودم که بیدار شد
ویو ات
نگا های سنگینی روی خودم احساس میکردم چشمامو باز کردم که دیدم همون پسره جونگ کوک زل زده بهم
ات: همینطوری سرتو انداختی اومدی تو
جونگ کوک : چته داد میزنی حالا ...اومدی خونه مامانم پلاس شدی شاخ و شونه ام میکشی
این حرف رو که زد احساس کردم قلبم تیر کشید و اشک توی چشمام حلقه بست
اون سرش رو کرد اونور گفت : فقط اودم بگم بیا شام بخور
و رفت بیرون
روی تختم نشستم و زانو هامو بغل کردم
اصلا حالا که این پسره اومده من دیگه تو این خونه هم جایی دارم
یادم به حرف مامان افتاد که گفت : چون دیگه خانواده ای نداشتم تورو به فرزند خوندگی قبول کردم
اما حالا چی حالا هم منو میخواد
م/ا: ات دخترم ؟؟؟
ات: من گشنم نیست
م/ا: باشه اگه راحت نیستی بعد میارم تو اتاقت
ات: حوصله گفتن حرف دیگه ای نداشتم و رو تختی رو کشیدم رو سرم
۱۰.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.