پارت ۴۲
پارت ۴۲
#دیانا
یهو دیدم گوشیم زنگ میخوره
نگاه ساعت کردم
دیدم ساعت ۹ صبح
دیدم نیگا داره زنگ میزنه
مکالمه نیکا و دیانا
ن. عاجی سلم
د. ویی خوشگلم سلم
ن. خبی
د. مسی ت خوبی
ن. مسی
د. جات خالیه کاشکی پیشمون بودی
ن. دلم برات تنگ شده جیگر
د. بعد شمال بیام پیشت ؟
ن. نمیدونم اگر استاد شما میزاره بیا
د. حالا ببینم میشع بیام پیشت
ن. اوم چه خبر از بچه ها
د. خوبن پانی و ممد رل زدن
ن. او مبالک از طرف منم تبریک بگو
د. چشم
ن. خوب دیگ من برم پاساژ
د. بش مراقب بش
ن. ت هم فعلا
د. فعلا
ک دیدم ارسلان بیداره
ا. سلم صبح بخیر
د. صبح ت هم بخیر
ا. میخای بری پیش نیکا ؟
د. اره بعد شمال شاید
ا. اها با ناراحتی
د. خب من برم صبحونه بچینم
ا. منم میام کمکت
با ارسلان رفتیم داخل آشپز خونه
#دیانا
یهو دیدم گوشیم زنگ میخوره
نگاه ساعت کردم
دیدم ساعت ۹ صبح
دیدم نیگا داره زنگ میزنه
مکالمه نیکا و دیانا
ن. عاجی سلم
د. ویی خوشگلم سلم
ن. خبی
د. مسی ت خوبی
ن. مسی
د. جات خالیه کاشکی پیشمون بودی
ن. دلم برات تنگ شده جیگر
د. بعد شمال بیام پیشت ؟
ن. نمیدونم اگر استاد شما میزاره بیا
د. حالا ببینم میشع بیام پیشت
ن. اوم چه خبر از بچه ها
د. خوبن پانی و ممد رل زدن
ن. او مبالک از طرف منم تبریک بگو
د. چشم
ن. خوب دیگ من برم پاساژ
د. بش مراقب بش
ن. ت هم فعلا
د. فعلا
ک دیدم ارسلان بیداره
ا. سلم صبح بخیر
د. صبح ت هم بخیر
ا. میخای بری پیش نیکا ؟
د. اره بعد شمال شاید
ا. اها با ناراحتی
د. خب من برم صبحونه بچینم
ا. منم میام کمکت
با ارسلان رفتیم داخل آشپز خونه
۱۱.۱k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.