انتقام*پارت ۱۳*
انتقام*پارت ۱۳*
ات:اوکی
*رفتن کافه/:
شوگا:راستی ات تو که متنفر بودی از پدرت چرا میخوای انتقام بگیری؟
ات:خب میخوام اون زجری که بابام کشیده اونم بکشه
شوگا:خب چرا خودتو اذیت میکنی تو که دوستش نداشتی
ات:چرا نداشتم دوسش داشتم فقط بخاطر ی دلیل یکم ازش متنفر شدم من بغیر از اون کیو داشتم ها؟
شوگا:راس میگی
هان:ببخشید که وسط حرفون میپرم ات میخواد انتقام بگیره؟
ات:آره ناسلامتی بابامه
شوگا:راس میگه باباشه
گارسون:چی سفارش میدین ؟
هان:قهوه
شوگا:آب
ات:هات چاکلت
اداره/:
ووک:باور نکردنی عه چطور آخه چرا باید میومد اینجا
جونگ:تو خفه جاسوس بیشرف
ووک:بخدا من جاسوس نیستم
جونگ:سابت میکنم که توعی
ووک:برو سابت کن برو
جونگ:میکنم ببین و تماشا کن
ووک:ولش بریم ی چیزی بخوریم؟
جونگ:آره بریم گوشنمونه
ووک:من با کسی که بهم شک داره غذا نمیخورم
جونگ:چ ربطی داشت بیا لوس نشو
ووک:😁اوکی بریم
کافه/:
هان:ات
ات:ها؟
هان:اگه تو سونگ هیونگ بودی کی رو جاسوس میزاشتی؟
ات:تورو
هان:چرا ؟
ات:چون هیچ چیزی رو به هیچکس نمیگی و دهنت قرصه
هان:آها تو چی هیونگ
شوگا:من که همکار هاتون رو نمیشناسم
هان:راس میگی
ات:اونو کجا بردن .؟
شوگا:کی یو؟
ات:چانگ مین
شوگا:آها بردن خاکش کنن
*همین لحظه گارسون حرف شوگا رو شنید البته داشت سفارش میآورد شنید*
شوگا:شنیدی؟*رو به گارسون*
گارسون:....
شوگا:ما شوخ طبیم بخاطر همینه ببخشید مارو
گارسون:اشکال نداره بفرمایید
شوگا:ممنون
*گارسون رفت*
هان:ات چشمت
ات:چی شده
هان:زخمی شده
ات:چیزی نیس
*ات این مدت دست راسش رو گزاشته بود روی دست چپش از شونه گرفته بود*
هان:ات چرا دستت رو برنمیداری
ات:هیچی نیس زخمه
شوگا:مگه رفتی جنگ منم اونجا بودم چرا من هیچیم نیس؟
ات:نمیدونم
هان:ز
راستی الان که خونتون پر خون شده کجا میخوابین؟
شوگا:چ بدونم
ات:منم نمیدونم
هان:میخوای بریم خونه ما؟
ات:نه خب..
شوگا:قبول
ات:شوگا
شوگا:خب چیه ؟
هان:اوکیه بیاین
ات:ممنون
ات:اوکی
*رفتن کافه/:
شوگا:راستی ات تو که متنفر بودی از پدرت چرا میخوای انتقام بگیری؟
ات:خب میخوام اون زجری که بابام کشیده اونم بکشه
شوگا:خب چرا خودتو اذیت میکنی تو که دوستش نداشتی
ات:چرا نداشتم دوسش داشتم فقط بخاطر ی دلیل یکم ازش متنفر شدم من بغیر از اون کیو داشتم ها؟
شوگا:راس میگی
هان:ببخشید که وسط حرفون میپرم ات میخواد انتقام بگیره؟
ات:آره ناسلامتی بابامه
شوگا:راس میگه باباشه
گارسون:چی سفارش میدین ؟
هان:قهوه
شوگا:آب
ات:هات چاکلت
اداره/:
ووک:باور نکردنی عه چطور آخه چرا باید میومد اینجا
جونگ:تو خفه جاسوس بیشرف
ووک:بخدا من جاسوس نیستم
جونگ:سابت میکنم که توعی
ووک:برو سابت کن برو
جونگ:میکنم ببین و تماشا کن
ووک:ولش بریم ی چیزی بخوریم؟
جونگ:آره بریم گوشنمونه
ووک:من با کسی که بهم شک داره غذا نمیخورم
جونگ:چ ربطی داشت بیا لوس نشو
ووک:😁اوکی بریم
کافه/:
هان:ات
ات:ها؟
هان:اگه تو سونگ هیونگ بودی کی رو جاسوس میزاشتی؟
ات:تورو
هان:چرا ؟
ات:چون هیچ چیزی رو به هیچکس نمیگی و دهنت قرصه
هان:آها تو چی هیونگ
شوگا:من که همکار هاتون رو نمیشناسم
هان:راس میگی
ات:اونو کجا بردن .؟
شوگا:کی یو؟
ات:چانگ مین
شوگا:آها بردن خاکش کنن
*همین لحظه گارسون حرف شوگا رو شنید البته داشت سفارش میآورد شنید*
شوگا:شنیدی؟*رو به گارسون*
گارسون:....
شوگا:ما شوخ طبیم بخاطر همینه ببخشید مارو
گارسون:اشکال نداره بفرمایید
شوگا:ممنون
*گارسون رفت*
هان:ات چشمت
ات:چی شده
هان:زخمی شده
ات:چیزی نیس
*ات این مدت دست راسش رو گزاشته بود روی دست چپش از شونه گرفته بود*
هان:ات چرا دستت رو برنمیداری
ات:هیچی نیس زخمه
شوگا:مگه رفتی جنگ منم اونجا بودم چرا من هیچیم نیس؟
ات:نمیدونم
هان:ز
راستی الان که خونتون پر خون شده کجا میخوابین؟
شوگا:چ بدونم
ات:منم نمیدونم
هان:میخوای بریم خونه ما؟
ات:نه خب..
شوگا:قبول
ات:شوگا
شوگا:خب چیه ؟
هان:اوکیه بیاین
ات:ممنون
۷.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.