خیانت کردی ولی من لعنتی هنوز عاشقتم(10)part
جیمین ویو
دلم میخواست تا صبح کنارش توی آغوشم بخوابه ولی وقتی بیدار میشد ری اکشنش چی بود؟
طردم میکرد؟
میزد تو گوشم؟
بغلم میکرد؟
یا میبوسیدتم؟
چقدر احمقم منو بغل کنه و ببوسه؟
هع
با کاری که من باهاش کردم بعید میدونم بهم برگرده ولی من بزور هم که شده نگهش میدارم
نمیزارم از پیشم جُم بخوره
نمیزارم جز دستای من دستای دیگه دور انگشتاش حلقه بشه
من لیاقت جیم رو نداشتم:)
از کنارش بلند شدم و رفتم بیرون و در رو بستم
تا صبح پشت در اتاقش نشستم و به کارایی که باهاش کردم فکر میکردم
نویسنده ویو
قطره های اشک پشت هم از گونه های پسرک سر میخورد
حتی بهش اجازه پاک کردنش رو نمیداد
تندیس پرستیدنی پسرک روی تخت پشت در این اتاقه ولی قلبشون هزاران فرسخ از هم دوره
هوا روشن شده بود و همچنان پسرک ملتمس پشت در نشسته
جیم ویو
وقتی چشامو باز کردم
توی یه جای آشنا بیدار شدم
توی اتاق جیمین؟
چندبار چشمامو بهم فشار دادم که حداقل خواب باشه
ولی دوباره برگشتم به همون کابوس
از جام بلند شدم درو کوبیدم
_در رو باز کنید لعنتیاااا
با تمام قدرت مشت میکوبیدم
که قامت جیمین توی چهار چوب در ظاهر شد
با ترس به عقب رفتم یادم اومد چیزی واسه ترس وجود نداره
و باپرویی تمام فاصلمو باهاش به پنج سانتی متر رسوندم
_توی عوضی بیجا کردی منو اوردی اینجا
+نه عزیزم من هرکاری که دلم بخواد میتونم باهات کنم چون من شوهرتم
_چی توی تو دیده بودم که عاشقت شدم؟
+فریب!
پوزخندی زدم و با صدای نسبتا بلندی گفتم
_آره تو منو فریب دادی و هرروز خیانت کردی هر روز مثل یک برده باهام رفتار کردی
و به خودتو معشوقه هات اجازه دادی
به زنت توهین کنن
کم عذابم دادی بس نیست؟
خسته نشدی؟
چرا ولم نمیکنی
چرا دست از سرم بر نمیداری
با هر کلام
انگشت اشارمو به سینش میزدم که باعث میشد یک قدم بره عقب
_ولم کن دست از سرم بردار تو با معشوقه هات خوشی پس بزار منم با کسی که لیاقتمو داره خوش باشم
میدیدم از عصبانیت دندون قروچه میکرد و دستش مشت شده بود
هر لحظه منتظر بودم دوباره دستش به روم باز شه
نویسنده ویو
اما با کمال تعجب
دخترکش را در آغوش گرفت بدن ظریف دختر را اسیر دستان خودش کرد
آروم اشک میریخت و طلب بخشش میکرد
اما دختر با بیرحمی او را طرد میکرد
خودش را از حسار دست جیمین از جنس طناب آزاد کرد.....
خواهران ویسگون نمیزاره بیشتر بنویسم بقیشو تو یه پارت دیگه مینویسممم
کلییی نوشته بودم یهو دیدم قبول نمیکنه
دقیقا به اندازه یه پارت حذف کردم شرطارو برسونید امشب بزارم براتون
شرطام برای پارت بعد
۵۰ لایک
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
دلم میخواست تا صبح کنارش توی آغوشم بخوابه ولی وقتی بیدار میشد ری اکشنش چی بود؟
طردم میکرد؟
میزد تو گوشم؟
بغلم میکرد؟
یا میبوسیدتم؟
چقدر احمقم منو بغل کنه و ببوسه؟
هع
با کاری که من باهاش کردم بعید میدونم بهم برگرده ولی من بزور هم که شده نگهش میدارم
نمیزارم از پیشم جُم بخوره
نمیزارم جز دستای من دستای دیگه دور انگشتاش حلقه بشه
من لیاقت جیم رو نداشتم:)
از کنارش بلند شدم و رفتم بیرون و در رو بستم
تا صبح پشت در اتاقش نشستم و به کارایی که باهاش کردم فکر میکردم
نویسنده ویو
قطره های اشک پشت هم از گونه های پسرک سر میخورد
حتی بهش اجازه پاک کردنش رو نمیداد
تندیس پرستیدنی پسرک روی تخت پشت در این اتاقه ولی قلبشون هزاران فرسخ از هم دوره
هوا روشن شده بود و همچنان پسرک ملتمس پشت در نشسته
جیم ویو
وقتی چشامو باز کردم
توی یه جای آشنا بیدار شدم
توی اتاق جیمین؟
چندبار چشمامو بهم فشار دادم که حداقل خواب باشه
ولی دوباره برگشتم به همون کابوس
از جام بلند شدم درو کوبیدم
_در رو باز کنید لعنتیاااا
با تمام قدرت مشت میکوبیدم
که قامت جیمین توی چهار چوب در ظاهر شد
با ترس به عقب رفتم یادم اومد چیزی واسه ترس وجود نداره
و باپرویی تمام فاصلمو باهاش به پنج سانتی متر رسوندم
_توی عوضی بیجا کردی منو اوردی اینجا
+نه عزیزم من هرکاری که دلم بخواد میتونم باهات کنم چون من شوهرتم
_چی توی تو دیده بودم که عاشقت شدم؟
+فریب!
پوزخندی زدم و با صدای نسبتا بلندی گفتم
_آره تو منو فریب دادی و هرروز خیانت کردی هر روز مثل یک برده باهام رفتار کردی
و به خودتو معشوقه هات اجازه دادی
به زنت توهین کنن
کم عذابم دادی بس نیست؟
خسته نشدی؟
چرا ولم نمیکنی
چرا دست از سرم بر نمیداری
با هر کلام
انگشت اشارمو به سینش میزدم که باعث میشد یک قدم بره عقب
_ولم کن دست از سرم بردار تو با معشوقه هات خوشی پس بزار منم با کسی که لیاقتمو داره خوش باشم
میدیدم از عصبانیت دندون قروچه میکرد و دستش مشت شده بود
هر لحظه منتظر بودم دوباره دستش به روم باز شه
نویسنده ویو
اما با کمال تعجب
دخترکش را در آغوش گرفت بدن ظریف دختر را اسیر دستان خودش کرد
آروم اشک میریخت و طلب بخشش میکرد
اما دختر با بیرحمی او را طرد میکرد
خودش را از حسار دست جیمین از جنس طناب آزاد کرد.....
خواهران ویسگون نمیزاره بیشتر بنویسم بقیشو تو یه پارت دیگه مینویسممم
کلییی نوشته بودم یهو دیدم قبول نمیکنه
دقیقا به اندازه یه پارت حذف کردم شرطارو برسونید امشب بزارم براتون
شرطام برای پارت بعد
۵۰ لایک
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
۳۷.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.