P60
همین طور که سرم رو به شیشه تکیه داده بودم ماشین از حرکت وایساد و جیمین زودتر از همه از ماشین پیاده شد بعدشم من و جونگ کوک از ماشین پیاده شدیم خواستم همراه جیمین و جونگ کوک برم سمت عمارت که یکی از توی حیاط داد زد : ا/ت
سرم رو چرخوندم و بهش نگاه کردم که صورت خوشحال جیسو رو دیدم با نگاه کردن بهم از ته حیاط دوید اومد سمتم و محکم بغلم کرد که منم متقابل بغلش کردم خیلی دلم براش تنگ شده بود چند روزی بود ندیده بودمش فکر نمیکنم تا حالا اینقدر همدیگه رو ندیده باشیم چند ثانیه بعد جونگ کوک و جیمین با فکر اینکه ما قراره نیست فعلا از هم دل بکنیم رفتن به سمت عمارت منم از بغل جیسو اومدم بیرون که یدونه محکم زد رو کتفم و غر غراش شروع شد .
جیسو : دختره ی بیشعور کجا بودی ؟ نمیگی من نگرانت میشم
ا/ت : ببخشید جیسو
جیسو : درد و ببخشید فکر کردم مردی ؟
با حالت خنده ای گفتم : میبینی که زندم
با این حرفم دوباره یدونه محکم زد رو کتفم و گفت : کدوم غبرستونی بودی که اینقدر دیر کردی ؟
خواستم یکم باهاش شوخی کنم برای همین گفتم : یه غبرستونه تاریک و ترسناک
اما انگار بد تر شدکه یدونه محکم تر از قبلیا زد رو کتفم
ا/ت : چرا میزنی ؟
جیسو : چون حقته گفتم خبر مرگت بیا به من سر بزن
ا/ت : جیسو بی ادب شدیا
جیسو : من بی ادب نشدم تو بی ادبم کردی
بهش خندیدم این جور وقتا بدجور شبیه مامان بزرگا میشه متوجه خندم که شد با حالت جدی که پشتش یه چهره ی دلتنگ بود گفت : ببند
دستم رو گذاشتم جلوی دهنم انگار که به اندازه ی کافی فشم داده باشه اعبانیتش یکم کمرنگ شد این رو از قیافش میشد فهمید دیگه طاقت نیاوردم و رفتم تو بغلش که اونم بغلم کرد بعدم یدونه زد رو کمرم و گفت : دفعه بدی با یه بغل خر نمیشم
از بغلم آوردمش بیرون ، یکم نگاهش کردم و بهش خندیدم اونم که انگار دیگه ازم ناراحت نیست شروع کردن خندیدن که صدای خانم پارک از توی عمارت بلند شد .
خانم پارک : جیسو ، جیسو کجایی ؟
جیسو : ای بابا این پیرزن خرفتم که مارو ول نمیکنه
خواست بره اما برگشت سمت منو و بعد از یکم نگاه کردن بهم با حالت تعجبی گفت : ا/ت این چیه پوشیدی ؟
به لباسم نگاه کردم اصلا حواسم به این یکی نبود .
ا/ت : خب این .. چیزه
نخواستم بپیچونمش برای همین نفسم رو بیرون دادم و گفتم : مال جونگ کوکه
با شنیدن حرفم خندش گرفت و دست رو گذاشت جلوی دهنش تا من نبینم .
ا/ت : به چی میخندی ؟
جیسو : هیچی خیلی بهت میاد
بعدم با همون حالتی که میدونم بدجور خندش گرفته بود برگشت تا بره که یادم افتاد منم داشتم میرفتم تو عمارت برای همین دویدم سمتش و گفتم : جیسو وایسا منم بیام
سرم رو چرخوندم و بهش نگاه کردم که صورت خوشحال جیسو رو دیدم با نگاه کردن بهم از ته حیاط دوید اومد سمتم و محکم بغلم کرد که منم متقابل بغلش کردم خیلی دلم براش تنگ شده بود چند روزی بود ندیده بودمش فکر نمیکنم تا حالا اینقدر همدیگه رو ندیده باشیم چند ثانیه بعد جونگ کوک و جیمین با فکر اینکه ما قراره نیست فعلا از هم دل بکنیم رفتن به سمت عمارت منم از بغل جیسو اومدم بیرون که یدونه محکم زد رو کتفم و غر غراش شروع شد .
جیسو : دختره ی بیشعور کجا بودی ؟ نمیگی من نگرانت میشم
ا/ت : ببخشید جیسو
جیسو : درد و ببخشید فکر کردم مردی ؟
با حالت خنده ای گفتم : میبینی که زندم
با این حرفم دوباره یدونه محکم زد رو کتفم و گفت : کدوم غبرستونی بودی که اینقدر دیر کردی ؟
خواستم یکم باهاش شوخی کنم برای همین گفتم : یه غبرستونه تاریک و ترسناک
اما انگار بد تر شدکه یدونه محکم تر از قبلیا زد رو کتفم
ا/ت : چرا میزنی ؟
جیسو : چون حقته گفتم خبر مرگت بیا به من سر بزن
ا/ت : جیسو بی ادب شدیا
جیسو : من بی ادب نشدم تو بی ادبم کردی
بهش خندیدم این جور وقتا بدجور شبیه مامان بزرگا میشه متوجه خندم که شد با حالت جدی که پشتش یه چهره ی دلتنگ بود گفت : ببند
دستم رو گذاشتم جلوی دهنم انگار که به اندازه ی کافی فشم داده باشه اعبانیتش یکم کمرنگ شد این رو از قیافش میشد فهمید دیگه طاقت نیاوردم و رفتم تو بغلش که اونم بغلم کرد بعدم یدونه زد رو کمرم و گفت : دفعه بدی با یه بغل خر نمیشم
از بغلم آوردمش بیرون ، یکم نگاهش کردم و بهش خندیدم اونم که انگار دیگه ازم ناراحت نیست شروع کردن خندیدن که صدای خانم پارک از توی عمارت بلند شد .
خانم پارک : جیسو ، جیسو کجایی ؟
جیسو : ای بابا این پیرزن خرفتم که مارو ول نمیکنه
خواست بره اما برگشت سمت منو و بعد از یکم نگاه کردن بهم با حالت تعجبی گفت : ا/ت این چیه پوشیدی ؟
به لباسم نگاه کردم اصلا حواسم به این یکی نبود .
ا/ت : خب این .. چیزه
نخواستم بپیچونمش برای همین نفسم رو بیرون دادم و گفتم : مال جونگ کوکه
با شنیدن حرفم خندش گرفت و دست رو گذاشت جلوی دهنش تا من نبینم .
ا/ت : به چی میخندی ؟
جیسو : هیچی خیلی بهت میاد
بعدم با همون حالتی که میدونم بدجور خندش گرفته بود برگشت تا بره که یادم افتاد منم داشتم میرفتم تو عمارت برای همین دویدم سمتش و گفتم : جیسو وایسا منم بیام
۱۹.۰k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.