ویو ا.ت
ویو ا.ت
سلام من کیم ا.ت هستم همسر کیم نامجون
و دوتا پسر به اسم های ایرانگ و یون دارم
ایرانگ پسر بزرگم که ۱۴ سالشه و یون پسر کوچیکم که ۱۰ سالشه البته امروز ۱۱ سالش میشه ولی من خیلی ناراحتم چون نامجون بعد بدنیا اومدن یون دیگه به ایرانگ توجه نکرد
نگاهی نه یون که با شیطون بازی حرص داداش رو در میاور کردم ایرانگ با اعصانیت گفت بشه دیگه یون کلافم کردی
که نامجون گفت این چه جور حرف زدن با برادرت ایرانگ گفت آخه اذیتم میکنه نام گفت بکنه بچس ایرانگ گفت باشه پدر من من هرچی بگم شما طرف اینی بخیال من رفتم تو اتاقم
ایرانگ رفت تو اتاقش که به نامجون گفتم این چه طرز صحبت کردن با بچته گفت ندیدی چطور با پسرم حرف زد گفتم اونم پسرته خوب یون گفت مامان بابا دعوا نکنید داداش حق داشت اذیتش کردم تقصیر من بود نام گفت نه پسر قشنگم اون ولش کن تو تقصری نداشتی که امشب تولد شازده پسرم من مامان همه چیز رو آماده میکنم
ویو شب
تقریبا همه چی آماده بود مهمونا اومده بودن ولی ایرانگ رو ندیدم به نام گفتم عزیزم ایرانگ رو ندید گفت نه گفتم پس گجاست گفت شاید داره آماده میشه الان میاد گفتم شاید جشن شروع شد و همین که یون میخواست شم رو فوت کنه روی پرژکتور یه ویدیو اومد که همه رو شکه کرد اون ایرانگ من بود که پرید پاید بعد صدای اوفتادم اومد که رفتیم پشت خونه و ایرانگ رو غرق خون دیدم اشکم بند نمیومد که نام و داداشم ایرانگ رو بردن بیمارستان و ماهم پشت سرشون رفتیم وقتی رسیدم بچم رو یه راست بردن اتاق عمل داشتم دیونه میشدم نامجون حالش بد بود خودش رو مقصر میدونست و البته که مقصر بود دکتر اومد بیرون پ گفت خوشبختانه زندس ولی نمیتونه حرف بزنه نام جون پرسید چطور درست میشه که گفتن باید بهش شک وارد شه حالم گرفته بود رفتیم تو اتاق که ایرانگ رو ببینم و وقتی دیدم هر کاری میکنه حرف نمیزنه اشکم در اومد بعد ما نام رفت
ویو نامجون
رفتم تو اتاق و تا ایرانگ رو دیدم زدم زیر گریه و محکم بغلش کردم که یکدفعه گفت بابا چیشده که قلبم استاد خیلی خوشحال بودم که پسرم خوبه ولی به خودم گول دادم از این معجزه سو استفاده نکنم
ویو ایرانگ خیلی خوشحال شدم که بابا باهام خوب شده و یون دیگه رو مخم نمره شده بوم سگلی خانواده و بقل پدر بزرگم وارث بزرگ شرکت
پایان
ودیو ای که ایرانگ رو پرزک تور پخش کرد
ایرانگ
یون کوچولو
سلام من کیم ا.ت هستم همسر کیم نامجون
و دوتا پسر به اسم های ایرانگ و یون دارم
ایرانگ پسر بزرگم که ۱۴ سالشه و یون پسر کوچیکم که ۱۰ سالشه البته امروز ۱۱ سالش میشه ولی من خیلی ناراحتم چون نامجون بعد بدنیا اومدن یون دیگه به ایرانگ توجه نکرد
نگاهی نه یون که با شیطون بازی حرص داداش رو در میاور کردم ایرانگ با اعصانیت گفت بشه دیگه یون کلافم کردی
که نامجون گفت این چه جور حرف زدن با برادرت ایرانگ گفت آخه اذیتم میکنه نام گفت بکنه بچس ایرانگ گفت باشه پدر من من هرچی بگم شما طرف اینی بخیال من رفتم تو اتاقم
ایرانگ رفت تو اتاقش که به نامجون گفتم این چه طرز صحبت کردن با بچته گفت ندیدی چطور با پسرم حرف زد گفتم اونم پسرته خوب یون گفت مامان بابا دعوا نکنید داداش حق داشت اذیتش کردم تقصیر من بود نام گفت نه پسر قشنگم اون ولش کن تو تقصری نداشتی که امشب تولد شازده پسرم من مامان همه چیز رو آماده میکنم
ویو شب
تقریبا همه چی آماده بود مهمونا اومده بودن ولی ایرانگ رو ندیدم به نام گفتم عزیزم ایرانگ رو ندید گفت نه گفتم پس گجاست گفت شاید داره آماده میشه الان میاد گفتم شاید جشن شروع شد و همین که یون میخواست شم رو فوت کنه روی پرژکتور یه ویدیو اومد که همه رو شکه کرد اون ایرانگ من بود که پرید پاید بعد صدای اوفتادم اومد که رفتیم پشت خونه و ایرانگ رو غرق خون دیدم اشکم بند نمیومد که نام و داداشم ایرانگ رو بردن بیمارستان و ماهم پشت سرشون رفتیم وقتی رسیدم بچم رو یه راست بردن اتاق عمل داشتم دیونه میشدم نامجون حالش بد بود خودش رو مقصر میدونست و البته که مقصر بود دکتر اومد بیرون پ گفت خوشبختانه زندس ولی نمیتونه حرف بزنه نام جون پرسید چطور درست میشه که گفتن باید بهش شک وارد شه حالم گرفته بود رفتیم تو اتاق که ایرانگ رو ببینم و وقتی دیدم هر کاری میکنه حرف نمیزنه اشکم در اومد بعد ما نام رفت
ویو نامجون
رفتم تو اتاق و تا ایرانگ رو دیدم زدم زیر گریه و محکم بغلش کردم که یکدفعه گفت بابا چیشده که قلبم استاد خیلی خوشحال بودم که پسرم خوبه ولی به خودم گول دادم از این معجزه سو استفاده نکنم
ویو ایرانگ خیلی خوشحال شدم که بابا باهام خوب شده و یون دیگه رو مخم نمره شده بوم سگلی خانواده و بقل پدر بزرگم وارث بزرگ شرکت
پایان
ودیو ای که ایرانگ رو پرزک تور پخش کرد
ایرانگ
یون کوچولو
۱.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.