( پارت دوم
( پارت دوم
معلم وارد کلاس شد همه بهش سلام و صبح بخیر گفتیم و معلم هم متقابلاً جوابمونو داد ( نکته بچه ها سر معلم و مشغول میکردن تا امتحان نگیره😂😂) ولی خب دیگه وقت امتحان علوم بود اونم هشت درس پشت سر هم ولی خدارو شکر با بچه ها یه نمره خوب گرفتیم که از هیفده کمتر نبود کمکم زنگ آخر شد و زنگ خورد که بع راه افتادم برم خونه
( پرش زمان تا رسیدن ات به خونه)
( ویو ات) که بلاخره رسیدم خونه مامانم اومد به استقبالم ( یادتون نره مامان ات یجی هست )
یجی: سلام دخترم ...خسته نباشی ... خوش گذشت مدرسه ... امتحان و خوب دادی ...
ات+ : خب ارع مامان خیلی خوب دادم ولی خستم میرم یه دوش بگیرم برم بخوابم
یجی: خب باشه دخترم برو
( ویو ات)
رفتم حموم و کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون و کرم آب رسان دست و صورتمو زدم و فوری با حوله سرم رفتم زیر پتوی روی تختم و خوابیدم (😐)
خلاصه ساعت هفت بعد از ظهر شد بیدار شدم تختمو مرتب کردم که در اتاق زده شد
یجی: دخترم بیدار شدی ؟
+اوم آره مامان بیا تو کاری داشتی؟
یجی: ..... خب دخترم باید حاضرشی امشب دوستای بابات یه مهمونی گرفتن باید بریم اونجا
+ ..آه مامان خودت میدونی علاقه ای به مهمونی ندارم و هیچ وقت نمیام
یجی: ولی این مهمه باید بای درضمن قرارع بابات و داداشت هم بیان
+ ولی مامان ......
خب مامان ات از اتاق رفت بیرون و ات هم تو فکر بود دو با خودش میگفت
( ویو ات)
خب ... من مجبور بودم برم چون هم مامانم اصرار میکرد ... هم اینکه خیلی وقت بود بابامو با داداشم ندیده بودم
( یه نکته ات و داداش اصلا باهم صمیمی نیست از اون خواهر برادرای دعوایی هستن 😂)
با اینکه خواستم نکردیین و شرط هارو به جا نیاوردن ولی من یه پارت دیه گذاشتم
معلم وارد کلاس شد همه بهش سلام و صبح بخیر گفتیم و معلم هم متقابلاً جوابمونو داد ( نکته بچه ها سر معلم و مشغول میکردن تا امتحان نگیره😂😂) ولی خب دیگه وقت امتحان علوم بود اونم هشت درس پشت سر هم ولی خدارو شکر با بچه ها یه نمره خوب گرفتیم که از هیفده کمتر نبود کمکم زنگ آخر شد و زنگ خورد که بع راه افتادم برم خونه
( پرش زمان تا رسیدن ات به خونه)
( ویو ات) که بلاخره رسیدم خونه مامانم اومد به استقبالم ( یادتون نره مامان ات یجی هست )
یجی: سلام دخترم ...خسته نباشی ... خوش گذشت مدرسه ... امتحان و خوب دادی ...
ات+ : خب ارع مامان خیلی خوب دادم ولی خستم میرم یه دوش بگیرم برم بخوابم
یجی: خب باشه دخترم برو
( ویو ات)
رفتم حموم و کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون و کرم آب رسان دست و صورتمو زدم و فوری با حوله سرم رفتم زیر پتوی روی تختم و خوابیدم (😐)
خلاصه ساعت هفت بعد از ظهر شد بیدار شدم تختمو مرتب کردم که در اتاق زده شد
یجی: دخترم بیدار شدی ؟
+اوم آره مامان بیا تو کاری داشتی؟
یجی: ..... خب دخترم باید حاضرشی امشب دوستای بابات یه مهمونی گرفتن باید بریم اونجا
+ ..آه مامان خودت میدونی علاقه ای به مهمونی ندارم و هیچ وقت نمیام
یجی: ولی این مهمه باید بای درضمن قرارع بابات و داداشت هم بیان
+ ولی مامان ......
خب مامان ات از اتاق رفت بیرون و ات هم تو فکر بود دو با خودش میگفت
( ویو ات)
خب ... من مجبور بودم برم چون هم مامانم اصرار میکرد ... هم اینکه خیلی وقت بود بابامو با داداشم ندیده بودم
( یه نکته ات و داداش اصلا باهم صمیمی نیست از اون خواهر برادرای دعوایی هستن 😂)
با اینکه خواستم نکردیین و شرط هارو به جا نیاوردن ولی من یه پارت دیه گذاشتم
۲.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.