قرار بود براتون رمانمو بنویسم فعلا یکم ازش میزارم راستی ه
قرار بود براتون رمانمو بنویسم فعلا یکم ازش میزارم راستی هنوز اسم کاراکتر رو انتخاب نکردم برای همین میگم چیه شخصیت اصلیه
یه روز سرد تولد خواهر شخصیت اصلی داستانه اون قرار بود ساعت 5 داخل مهمونی تولدش که داخل یه خونه جدا بود حاضر شه ولی حتی ساعت 5نیم هم نیمد پس شخصیت اصلی رفت دنبالش در رد وارد اتاقش شد اون جا دید خواهرش خوابه اونم روی زمین تکونش داد و گفت پاشو پاشو باید بری جشن تولدت اما بیدار نشود اون ترسیده بود روش اب ریخت ولی بیدا نشود اون وحشت زده نبضش رو گرفت و دید مرده داد زد ام_ام_امکان نداره، تو_تو مردی؟ باسرعت و گریه دویید سمت تلفن و به بیمارستان زنگ زد گفت الو الو کسی هست خواهر من مرده
خوب بود؟ اگه اره بگو هنوز بزارم
یه روز سرد تولد خواهر شخصیت اصلی داستانه اون قرار بود ساعت 5 داخل مهمونی تولدش که داخل یه خونه جدا بود حاضر شه ولی حتی ساعت 5نیم هم نیمد پس شخصیت اصلی رفت دنبالش در رد وارد اتاقش شد اون جا دید خواهرش خوابه اونم روی زمین تکونش داد و گفت پاشو پاشو باید بری جشن تولدت اما بیدار نشود اون ترسیده بود روش اب ریخت ولی بیدا نشود اون وحشت زده نبضش رو گرفت و دید مرده داد زد ام_ام_امکان نداره، تو_تو مردی؟ باسرعت و گریه دویید سمت تلفن و به بیمارستان زنگ زد گفت الو الو کسی هست خواهر من مرده
خوب بود؟ اگه اره بگو هنوز بزارم
۲.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.