پارت ۲
پارت ۲
با دیدن ماشین مشکی و ی مرد پیر با چروک های زیاد و با موهای سفید تو ماشین ا/ت کپ کرد
+:ماماننن خیلی زشتههه من نمیخوام با این ازدواج کنممم یا حتی بچه دار بشم
م/ت :دختر بمیرم برات بعد از اینکه تو رفتی قول میدم از پدرت طلاق بگیرم
تا منم به یه گراز نفروخته
+:از در رفتم پایین از مادرم خداحافظی کردم اما تاپدرم اومد منو بغل کنه رفتم و یه چشم غره بهش کردم
از صورت مدرم معلوم بود چقدر پشمونه اما خب چه فایده همه این اتفاقات زیر سر اونه
به پیراهن مشکی کوتاه با یه پاشنه بلند سفید بند دار که بنداش تا ساق پاهام میومد پوشیدم رفتم سمت در سوار ماشین شدم وصندلی جلو نشستم که پیرمرد &گفت:سلام بیبی گرل
داشتم پاره میشدم که پیرمردی با این سن و با این قیافه یه همچین چیزی بهم بگه دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر خنده در حد غش رفتم
&:به چی میخندی ها؟من خنده دارم احمق؟
ریدم تو خودم یه لحظه و گفتم: نه به اون گربه اونجا خندیدم زیادی بامزه بود
پیرمرد باور کرد کل راه هیچ حرفی رد بدل نمیشد که رسیدیم یه خونه نبود حتی عمارتم نبود خونه قصر بود که وارد شدم
کل فضای خونه با رنگ سیاه و سفید پوشیده شده بود که یهو یه سگ اومد جلوم من از سگ نمی ترسم ولی این زیادی گنده بود
داشتم میافتم که یه پسر جذاب (مستر جئون)منو گرفت
خیلی جذاب بود من ۱۸ سالم بود و اون ۲۰ سالش بود که گفت......
شرایط : ۱۰ لایک
با دیدن ماشین مشکی و ی مرد پیر با چروک های زیاد و با موهای سفید تو ماشین ا/ت کپ کرد
+:ماماننن خیلی زشتههه من نمیخوام با این ازدواج کنممم یا حتی بچه دار بشم
م/ت :دختر بمیرم برات بعد از اینکه تو رفتی قول میدم از پدرت طلاق بگیرم
تا منم به یه گراز نفروخته
+:از در رفتم پایین از مادرم خداحافظی کردم اما تاپدرم اومد منو بغل کنه رفتم و یه چشم غره بهش کردم
از صورت مدرم معلوم بود چقدر پشمونه اما خب چه فایده همه این اتفاقات زیر سر اونه
به پیراهن مشکی کوتاه با یه پاشنه بلند سفید بند دار که بنداش تا ساق پاهام میومد پوشیدم رفتم سمت در سوار ماشین شدم وصندلی جلو نشستم که پیرمرد &گفت:سلام بیبی گرل
داشتم پاره میشدم که پیرمردی با این سن و با این قیافه یه همچین چیزی بهم بگه دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر خنده در حد غش رفتم
&:به چی میخندی ها؟من خنده دارم احمق؟
ریدم تو خودم یه لحظه و گفتم: نه به اون گربه اونجا خندیدم زیادی بامزه بود
پیرمرد باور کرد کل راه هیچ حرفی رد بدل نمیشد که رسیدیم یه خونه نبود حتی عمارتم نبود خونه قصر بود که وارد شدم
کل فضای خونه با رنگ سیاه و سفید پوشیده شده بود که یهو یه سگ اومد جلوم من از سگ نمی ترسم ولی این زیادی گنده بود
داشتم میافتم که یه پسر جذاب (مستر جئون)منو گرفت
خیلی جذاب بود من ۱۸ سالم بود و اون ۲۰ سالش بود که گفت......
شرایط : ۱۰ لایک
۳.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.