خنده
( بچهها یه شین سوکوکو کوتاه داریم این خیلی گوگولیه لطفاً ازش حمایت کنید و گذارشم نکنید)
از زبان راوی: در گیری ها به پایان رسیده بود فودور مرده بود و آژانس و مافیا باهم تو صلح و آرامش بودن و همه چیز خوب بود ( پایانی که هممون واسه این انیمه میخواستیم 🥲)
چویا و دازای هم یک سال از ازدواج شون میگذشت و انگار خبر اومدن یه بچه تو راه بود
همه خوشحال بودن و داشتن کارهاشون رو انجام میدادن که یهو دازای گفت
- آتسوشی
)- بله دازای سان
- از آکوتاگاوا خبر داری
)- نه چون کارهای دفتری زیاد شدن به لطف یه نفر
& دازای با تو بودا
- کنیکیدا من
& نه پس من کارات رو من انجام میدم یا آتسوشی
- بابا به من چیکار دارید
& فقط میگم کارت رو انجام بده( از اون داد های معروف کنیکیدا 😊😂)
- حالا شوخی بسته حال آکوتاگاوا اصلا خوب نیست
)- چه اتفاقی افتاده( بچه نگران شد)
- انگاری تو یه معموریت مجروح شده الان هم بیمارستان بستری شده
یهو آتسوشی بلند شد
- چی شده
)- کنیکیدا سان اینا تموم شده میتونم برم
& باشه برو
)- ممنون
و با سرعت به بیرون رفت
& عجیب شده بود
- ولش کن بیا اینا رو بنویس
& دازاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
از زبان راوی: در گیری ها به پایان رسیده بود فودور مرده بود و آژانس و مافیا باهم تو صلح و آرامش بودن و همه چیز خوب بود ( پایانی که هممون واسه این انیمه میخواستیم 🥲)
چویا و دازای هم یک سال از ازدواج شون میگذشت و انگار خبر اومدن یه بچه تو راه بود
همه خوشحال بودن و داشتن کارهاشون رو انجام میدادن که یهو دازای گفت
- آتسوشی
)- بله دازای سان
- از آکوتاگاوا خبر داری
)- نه چون کارهای دفتری زیاد شدن به لطف یه نفر
& دازای با تو بودا
- کنیکیدا من
& نه پس من کارات رو من انجام میدم یا آتسوشی
- بابا به من چیکار دارید
& فقط میگم کارت رو انجام بده( از اون داد های معروف کنیکیدا 😊😂)
- حالا شوخی بسته حال آکوتاگاوا اصلا خوب نیست
)- چه اتفاقی افتاده( بچه نگران شد)
- انگاری تو یه معموریت مجروح شده الان هم بیمارستان بستری شده
یهو آتسوشی بلند شد
- چی شده
)- کنیکیدا سان اینا تموم شده میتونم برم
& باشه برو
)- ممنون
و با سرعت به بیرون رفت
& عجیب شده بود
- ولش کن بیا اینا رو بنویس
& دازاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
۴.۸k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.