What should I do?: ²
تهیونگ: یونگی کسی به اسم چانگ میشناسی؟
یونگی: اره شاگردمه!... چطور؟
تهیونگ: کجاس؟.... زود باش کجاس!؟
یونگی: اتفاقی افتاده؟
تهیونگ: اون قاتل عوضی اینجاس اره؟
یونگی: چی... ق.. قاتل؟
«ا/ت وزنه زدن رو کنار گذاشت و بطری اب معدنیش از دستش افتاد!»
«تهیونگ که از صدا شکه شده بود که شاید چانگ باشه؟! اصلحه رو سمت صدا گرفت!»
ا/ت: عو... عو.. چته خطایی کردم خودم نمیدونم؟
تهیونگ: دختره عو*ضی! ترسوندیم!
ا/ت: هوی اولن عو*ضی خودتی دومن! اگه ترسویی چرا پلیس شدی کوچولو! «ا/ت تهیونگ را کوچک خطاب کرد!»
«و این تهیونگ را عصبی ، حرصی کرد!»
تهیونگ: میخوای نشونت بدم این کوچولو چه چیز هایی بلده؟«همانطور که نزدیک ا/ت میشد»
«یونگی از کت تهیونگ گرفت و به عقب کشیدش»
یونگی: بسه بجای دعوا باهم اشنا بشین!
ا/ت: خیلی معذرت میخوام مربی!
تهیونگ: خب حالا توم!
«یونگی اخم غلیظی کرد که تهیونگ دستو پا چه شد»
تهیونگ: باشه معذرت میخوام... خب اسمت چیه؟
ا/ت: من کیم ا/ت هستم خوشبختم!
تهیونگ: کیم تهیونگ هستم منم همینطور!
شوگا: خب تهیونگ الان توقع داری چانگ شاگردم رو بیارم برات؟
تهیونگ: فقط زنگ بزن بهش و بگو بیاد اینجا یه چیزیش جا مونده یا یه چیزی میخوای بهش بدی!
شوگا: باشه حله!
«یونگی گوشیش رو در اورد و چانگ زنگ زد ولی جواب نداد! این کارو بار ها انجام داد ولی بعد چانگ یونگی رو بلاک کرد!»
تهیونگ: این اشغا*ل عو*ضی جواب نمیده؟!
یونگی: ااینطور که معلومه نه!
ا/ت: خب...
«دوتا برادر منتظر حرف دختر شدن!»
تهیونگ: چیه؟
یونگی: چیه؟
ا/ت: چانگ بهم بارها درخواست دوستی داده بود! شاید من زنگ بزنم! جواب بده؟
یونگی، تهیونگ: نبابا انقدرم خول نیست!
«ا/ت گوشیش رو در اورد و شماره چانگ رو گرفت و برادر ها به ا/ت خیره شدن و منتظر موندن»
«بعد بوق اول جواب داد که تهیونگ فحش ارومی نثارش کرد»
ا/ت: الو
چانگ: سلام عزیزم خوبی
«یونگی و تهیونگ که عصبی به نظر میرسیدن منتظر موندن تا ببینن اخرش چی میشه!»
ا/ت: خیلی ممنون کجایی؟
چانگ: اوه دختر خوب اگه بگم خونه ام میای؟
«ا/ت دندون هاش رو بهم سایید و سعی کرد عصبانتیش رو کنترل کنه!»
ا/ت: باشه ادرس بفرست
چانگ: پس بلخره میخوای لذتمو حس کنی
«ا/ت چنگی به کیسه بوکس زد و ادامه داد»
ا/ت: تا منصرف نشدم بفرست!
چانگ: باشه عشقم
«بعد کلمه عشقم ا/ت تماس رو خاتمه داد»
«و از عصبانیت شروع کرد مشت به کیسه بوکس»
تهیونگ: هم خیلی ممنون هم معذرت میخوام
یونگی: اون حروم*ی بهت چشم داره بدجور دیگه دورش نمیگردی
ا/ت: یاا شیبال«هوف عو*ضی» من اصلا دوست ندارم دورش بگردم اونم بخاطر شما بود گفتم کمکی کرده باشم
یونگی: باشه
«صدای پیامک از گوشی ا/ت بلند شد»
«گوشی رو برداشت و پیامک رو خوند»
«****** ادرس و بعدش نوشته منتظرم اون هیکلت رو ببنیم»
ا/ت: این عو*ضی رو نگاه میکشمشا
تهیونگ: باشه خونسردی خودتو حفظ کن اگه گرفتمش میارمش بزنیش قبوله؟
ا/ت: قبوله خب... اینم ادرس شمارتو بده بزنم برات
تهیونگ: شمارمو میخوای؟
ا/ت: خب بدون شماره از کجام بفرستم؟
تهیونگ: باشه بابا بیا.........
«به شماره تهیونگ ارسال کرد و تهیونگ و یونگی باهم رفتن سراغش و ا/ت رو گذاشتن از باشگاه مراقبت کنه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی: اره شاگردمه!... چطور؟
تهیونگ: کجاس؟.... زود باش کجاس!؟
یونگی: اتفاقی افتاده؟
تهیونگ: اون قاتل عوضی اینجاس اره؟
یونگی: چی... ق.. قاتل؟
«ا/ت وزنه زدن رو کنار گذاشت و بطری اب معدنیش از دستش افتاد!»
«تهیونگ که از صدا شکه شده بود که شاید چانگ باشه؟! اصلحه رو سمت صدا گرفت!»
ا/ت: عو... عو.. چته خطایی کردم خودم نمیدونم؟
تهیونگ: دختره عو*ضی! ترسوندیم!
ا/ت: هوی اولن عو*ضی خودتی دومن! اگه ترسویی چرا پلیس شدی کوچولو! «ا/ت تهیونگ را کوچک خطاب کرد!»
«و این تهیونگ را عصبی ، حرصی کرد!»
تهیونگ: میخوای نشونت بدم این کوچولو چه چیز هایی بلده؟«همانطور که نزدیک ا/ت میشد»
«یونگی از کت تهیونگ گرفت و به عقب کشیدش»
یونگی: بسه بجای دعوا باهم اشنا بشین!
ا/ت: خیلی معذرت میخوام مربی!
تهیونگ: خب حالا توم!
«یونگی اخم غلیظی کرد که تهیونگ دستو پا چه شد»
تهیونگ: باشه معذرت میخوام... خب اسمت چیه؟
ا/ت: من کیم ا/ت هستم خوشبختم!
تهیونگ: کیم تهیونگ هستم منم همینطور!
شوگا: خب تهیونگ الان توقع داری چانگ شاگردم رو بیارم برات؟
تهیونگ: فقط زنگ بزن بهش و بگو بیاد اینجا یه چیزیش جا مونده یا یه چیزی میخوای بهش بدی!
شوگا: باشه حله!
«یونگی گوشیش رو در اورد و چانگ زنگ زد ولی جواب نداد! این کارو بار ها انجام داد ولی بعد چانگ یونگی رو بلاک کرد!»
تهیونگ: این اشغا*ل عو*ضی جواب نمیده؟!
یونگی: ااینطور که معلومه نه!
ا/ت: خب...
«دوتا برادر منتظر حرف دختر شدن!»
تهیونگ: چیه؟
یونگی: چیه؟
ا/ت: چانگ بهم بارها درخواست دوستی داده بود! شاید من زنگ بزنم! جواب بده؟
یونگی، تهیونگ: نبابا انقدرم خول نیست!
«ا/ت گوشیش رو در اورد و شماره چانگ رو گرفت و برادر ها به ا/ت خیره شدن و منتظر موندن»
«بعد بوق اول جواب داد که تهیونگ فحش ارومی نثارش کرد»
ا/ت: الو
چانگ: سلام عزیزم خوبی
«یونگی و تهیونگ که عصبی به نظر میرسیدن منتظر موندن تا ببینن اخرش چی میشه!»
ا/ت: خیلی ممنون کجایی؟
چانگ: اوه دختر خوب اگه بگم خونه ام میای؟
«ا/ت دندون هاش رو بهم سایید و سعی کرد عصبانتیش رو کنترل کنه!»
ا/ت: باشه ادرس بفرست
چانگ: پس بلخره میخوای لذتمو حس کنی
«ا/ت چنگی به کیسه بوکس زد و ادامه داد»
ا/ت: تا منصرف نشدم بفرست!
چانگ: باشه عشقم
«بعد کلمه عشقم ا/ت تماس رو خاتمه داد»
«و از عصبانیت شروع کرد مشت به کیسه بوکس»
تهیونگ: هم خیلی ممنون هم معذرت میخوام
یونگی: اون حروم*ی بهت چشم داره بدجور دیگه دورش نمیگردی
ا/ت: یاا شیبال«هوف عو*ضی» من اصلا دوست ندارم دورش بگردم اونم بخاطر شما بود گفتم کمکی کرده باشم
یونگی: باشه
«صدای پیامک از گوشی ا/ت بلند شد»
«گوشی رو برداشت و پیامک رو خوند»
«****** ادرس و بعدش نوشته منتظرم اون هیکلت رو ببنیم»
ا/ت: این عو*ضی رو نگاه میکشمشا
تهیونگ: باشه خونسردی خودتو حفظ کن اگه گرفتمش میارمش بزنیش قبوله؟
ا/ت: قبوله خب... اینم ادرس شمارتو بده بزنم برات
تهیونگ: شمارمو میخوای؟
ا/ت: خب بدون شماره از کجام بفرستم؟
تهیونگ: باشه بابا بیا.........
«به شماره تهیونگ ارسال کرد و تهیونگ و یونگی باهم رفتن سراغش و ا/ت رو گذاشتن از باشگاه مراقبت کنه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۵.۶k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.