پارت۱۵
ویو کوک
رسیدیم به یه پارک تفریحی که همه زیر انداز پهن کرده بودن و نشسته بودن بچه ها بازی میکردن و زن ها هم بافتنی میکردن و گلدوزی یا باهم حرف میزدن یا اومده بودن پیک نیک
چشمم خورد به سومی دیگه نمیتونستم تحمل کنم که اون پیش ون پسره شاین بشینه دیگه بست بود باید زودتر بهش بگم که دوستش دارم اگه به اون پسره علاقه داشته باشه چیییییی
اه اصلا ولش میخواستم تنهایی یه دوری بزنم
کوک " ام سومی میشه اینجارو نشون بدی بهم میخوام دور بزنم
سومی " اوکی
خداروشکر همه گفتن که میخوان بشینن و نیومدن پس رفتیم یه دور بزنیم
سومی
واییییییییییی خدااااا یعنی قراره با کوک تنهایی دور بزنم باید بهش بگم که دوستش دارم اره همینه یکم دور شدیم که کوک و بردم سمت درختا
کوک
نمد چرا سومی منو برد پشت درختا
سومی " ام کوک چیزه میخوام یچی بهت بگم خو
کوک " منم پس میشه من اول بگم
سومی " باشه
کوک " ام ببین چیزه چطور بگمبهت خب......
سومی " عهههههه کوک بگو جون به لبم کردی اهههه
کوک " خب نمیدونم قبول میکنی یا نه ببین سومی من دوست دارم نمیدونستم چطور بگم الانم ....
سومی ویو
با حرف کوک چشام داشت برق میزد واقعا یعنییییی کوکککککک و اشک تو چشام جم شد
کوک " هعی هعی نمیخواستم ناراحتت کنم ......لطفا گریه نکن
سومی " نه کوک ببین منم دوست دارم میخواستم بهت بگم ولی نمیدونستم تو ام منو دوست داری همش میترسیدم که ردم کنی وقتی باهام سرد شده بودی قلبم داشت میشکست دیگه اینجوری نباش بام باشه
کوک " واقعااااااااااا راستتتت میگی
سومی " اوم
تا اینکه دیدم بین زمین و آسمون معلق شدم کوک منو بغل کرده بود و توی آسمون میچرخوند نگاش کن چه شاده تا اینکه منو پایین گذاشت توی چشام نگاه کرد چند ثانیه بهم زل زد تا اینکه دیدم صورتش داره بهم نزدیک میشه و لبشو به لبم نزدیک میکنه خدایا این اولین بوسمه که لبای گرمش روی لبام نشست اونقدر محکم میبوسید که دیگه نفسی برام نموند که ول کرد و چند ثانیه ب هم زل زده بودیم ،.....
رسیدیم به یه پارک تفریحی که همه زیر انداز پهن کرده بودن و نشسته بودن بچه ها بازی میکردن و زن ها هم بافتنی میکردن و گلدوزی یا باهم حرف میزدن یا اومده بودن پیک نیک
چشمم خورد به سومی دیگه نمیتونستم تحمل کنم که اون پیش ون پسره شاین بشینه دیگه بست بود باید زودتر بهش بگم که دوستش دارم اگه به اون پسره علاقه داشته باشه چیییییی
اه اصلا ولش میخواستم تنهایی یه دوری بزنم
کوک " ام سومی میشه اینجارو نشون بدی بهم میخوام دور بزنم
سومی " اوکی
خداروشکر همه گفتن که میخوان بشینن و نیومدن پس رفتیم یه دور بزنیم
سومی
واییییییییییی خدااااا یعنی قراره با کوک تنهایی دور بزنم باید بهش بگم که دوستش دارم اره همینه یکم دور شدیم که کوک و بردم سمت درختا
کوک
نمد چرا سومی منو برد پشت درختا
سومی " ام کوک چیزه میخوام یچی بهت بگم خو
کوک " منم پس میشه من اول بگم
سومی " باشه
کوک " ام ببین چیزه چطور بگمبهت خب......
سومی " عهههههه کوک بگو جون به لبم کردی اهههه
کوک " خب نمیدونم قبول میکنی یا نه ببین سومی من دوست دارم نمیدونستم چطور بگم الانم ....
سومی ویو
با حرف کوک چشام داشت برق میزد واقعا یعنییییی کوکککککک و اشک تو چشام جم شد
کوک " هعی هعی نمیخواستم ناراحتت کنم ......لطفا گریه نکن
سومی " نه کوک ببین منم دوست دارم میخواستم بهت بگم ولی نمیدونستم تو ام منو دوست داری همش میترسیدم که ردم کنی وقتی باهام سرد شده بودی قلبم داشت میشکست دیگه اینجوری نباش بام باشه
کوک " واقعااااااااااا راستتتت میگی
سومی " اوم
تا اینکه دیدم بین زمین و آسمون معلق شدم کوک منو بغل کرده بود و توی آسمون میچرخوند نگاش کن چه شاده تا اینکه منو پایین گذاشت توی چشام نگاه کرد چند ثانیه بهم زل زد تا اینکه دیدم صورتش داره بهم نزدیک میشه و لبشو به لبم نزدیک میکنه خدایا این اولین بوسمه که لبای گرمش روی لبام نشست اونقدر محکم میبوسید که دیگه نفسی برام نموند که ول کرد و چند ثانیه ب هم زل زده بودیم ،.....
۵.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.