این را به خوبی دریافته ام
این را به خوبی دریافتهام
که هیچ کس جز تو،این چنین مرا بال نمیدهد
برایِ پرواز!
تو مهتابی بودی که با حضورت در آسمان
آفتاب با آن همه عظمتش
در پیشگاهت سجده کرد!
تو با نوازشِ نگاهِ نافذت
با گرمیِ آغوشت
و سازِ صدایت
خنده را روانهی لبهایم میکنی!
تو مثلِ یک ردیف
همواره در شعرِ من جاری هستی!
من قاصدک شدم تا آرزوهایت را در گوشِ من بخوانی
ساحل شدم تا عریان بر رویِ تنِ من قدم بزنی
و اشک شدم تا مرا لمس کنی!
تو از عشق تنها خودت را به من دادی
و عشق از تو تنها دلتنگی را به من ...
من از چشمانت شب را فهمیدم
رنگِ آبی بر سیاهیها زدم
و باز به تو رسیدم ...
#زهرایش_نوشته
که هیچ کس جز تو،این چنین مرا بال نمیدهد
برایِ پرواز!
تو مهتابی بودی که با حضورت در آسمان
آفتاب با آن همه عظمتش
در پیشگاهت سجده کرد!
تو با نوازشِ نگاهِ نافذت
با گرمیِ آغوشت
و سازِ صدایت
خنده را روانهی لبهایم میکنی!
تو مثلِ یک ردیف
همواره در شعرِ من جاری هستی!
من قاصدک شدم تا آرزوهایت را در گوشِ من بخوانی
ساحل شدم تا عریان بر رویِ تنِ من قدم بزنی
و اشک شدم تا مرا لمس کنی!
تو از عشق تنها خودت را به من دادی
و عشق از تو تنها دلتنگی را به من ...
من از چشمانت شب را فهمیدم
رنگِ آبی بر سیاهیها زدم
و باز به تو رسیدم ...
#زهرایش_نوشته
۱.۵k
۲۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.