p19
نیکو
بعد چند ساعت که تازه چشمام گرم شده بود...صدای باز شدن در رو شنیدم
£ها...نگا کن اون دخترو"صدای کم"
خ..خودشونن
€چطور تو بغل اعلی حضرت خوابیده...ای گستاخ
£بیخیالش الان..باید به اعلیحضرت سرویس بدیم
بزار همونطور که خودمو به خواب زدم یه جوری جمعش کنم بزارم برن
نیکو : اوممم
€هیسسسسس"سکته کردن"
نیکو : عالیجناب...
یدفه عالیجناب..برگشت سمتم و بغلم کرد.
£ ااه..لعنتتت
€نگاش کنا...هی بنظرت بدن لخت یه سفید پوست چطوره؟
£نمیدونما..اما شنیدم میگن برجستگی هاشون سرخه
یکیشون دستشو زیر لباسم کشید
چشمامو باز کردم و جیغی کشیدم
ساینو :"بیدار شدن با ترس"
نیکو : ولم کنینن ولم کنیننننن
ساینو : شما هرزه ها دارین چیکار میکنین؟!!!!"عصبی"
€یا خدا
£فرار کن
عالیجناب اونارو از موهاشون گرفت
ساینو : شما ها ادم نمیشین نه؟!
£تروخدا ببخشین..
€غلط کردیممم هق
عالیجناب سر اون دوتا زن رو گرفت و به دیوار سنگی اتاق کوبید و کشید..طوری که گوشت صورتشون جدا شد و اونارو از پنجره به بیرون پرت کرد..دروغ چرا بگم...بخصوص با اون ماسکش...شبیه یه خفتگیر وحشی شده...
ساینو : تو...
اون خون رو دیوار
نیکو : هق..هق"گریه کردن از ترس"
اومد سمتم
ساینو : هی چیه چی شده؟!
نیکو : هق..میشه..میشه..امشب رو..ماسکتونو در بیارید؟
ساینو :....اما..تو که دیدی تازه چی شد
نیکو : درسته..اما..اما..
ساینو :.....
نیکو : شما..با ماسک خیلی ترسناک میشین هق..هق.."اشک ریختن"
ساینو :"جاخوردن"
نیکو : میدونم شاید ناراحت بشین از حرفم..اما..واقعا تازه..هق
ماسکشو در اورد
ساینو : هیسسس..
نیکو : ....
ساینو : ناراحت نیستم"لبخند"
رازور :"چشم چرونی"
بعد چند ساعت که تازه چشمام گرم شده بود...صدای باز شدن در رو شنیدم
£ها...نگا کن اون دخترو"صدای کم"
خ..خودشونن
€چطور تو بغل اعلی حضرت خوابیده...ای گستاخ
£بیخیالش الان..باید به اعلیحضرت سرویس بدیم
بزار همونطور که خودمو به خواب زدم یه جوری جمعش کنم بزارم برن
نیکو : اوممم
€هیسسسسس"سکته کردن"
نیکو : عالیجناب...
یدفه عالیجناب..برگشت سمتم و بغلم کرد.
£ ااه..لعنتتت
€نگاش کنا...هی بنظرت بدن لخت یه سفید پوست چطوره؟
£نمیدونما..اما شنیدم میگن برجستگی هاشون سرخه
یکیشون دستشو زیر لباسم کشید
چشمامو باز کردم و جیغی کشیدم
ساینو :"بیدار شدن با ترس"
نیکو : ولم کنینن ولم کنیننننن
ساینو : شما هرزه ها دارین چیکار میکنین؟!!!!"عصبی"
€یا خدا
£فرار کن
عالیجناب اونارو از موهاشون گرفت
ساینو : شما ها ادم نمیشین نه؟!
£تروخدا ببخشین..
€غلط کردیممم هق
عالیجناب سر اون دوتا زن رو گرفت و به دیوار سنگی اتاق کوبید و کشید..طوری که گوشت صورتشون جدا شد و اونارو از پنجره به بیرون پرت کرد..دروغ چرا بگم...بخصوص با اون ماسکش...شبیه یه خفتگیر وحشی شده...
ساینو : تو...
اون خون رو دیوار
نیکو : هق..هق"گریه کردن از ترس"
اومد سمتم
ساینو : هی چیه چی شده؟!
نیکو : هق..میشه..میشه..امشب رو..ماسکتونو در بیارید؟
ساینو :....اما..تو که دیدی تازه چی شد
نیکو : درسته..اما..اما..
ساینو :.....
نیکو : شما..با ماسک خیلی ترسناک میشین هق..هق.."اشک ریختن"
ساینو :"جاخوردن"
نیکو : میدونم شاید ناراحت بشین از حرفم..اما..واقعا تازه..هق
ماسکشو در اورد
ساینو : هیسسس..
نیکو : ....
ساینو : ناراحت نیستم"لبخند"
رازور :"چشم چرونی"
۴.۰k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.