پارت۶...
ک..دیدم اون پسره کای داره با سورا حرف میزنه (کای)رفتم تا ب سورا بگم -سلام +سلام چیزی شده ؟ -نه فقط... سورا میخوام ی چیزی بهت بگم +چی؟ -من از سال راهنمایی با ت بودم ولی ت منو نمیشناختی من اون موقع خیلی دوست داشتم ولی نمیتونستم بهت بگم...+چیییی ت...ت منو دوست داشتییییی -اره و هنوزم همینطور.... منو قبول میکنی؟ +ببین کای...اه...من یکی رو دوس دارم... -چ...چی؟ کی کیو دوست داری +این ب خودم مربوطه -ب..باشه هر طور..ت بخوای (شوگا) از اونجا دور شده بودم و از مدرسه با عصبانیت رفتم بیرون بدون اینک ب کسی بگم نمیدونستم دارم چ کار میکنم... ب سورا گفت دوست دارم...میخوام بهش اعتراف کنم ×اگ کسی ب ی نفر زیاد فک کنه دلیلش چیه =دوسش داره..شایدم عاشق شده...همه این حرفا هزار بار ت مغزم پلی میشد....رفتم سمت خونه سورا ولی نزدیک نزدیک نبود رفتم و ت ی پارک نشستم...
(سورا )بعد از کنار زدن اون پسره کای رفتم دنبال شوگا چون کارش داشتم واااا چرا این پسر نیست رفتم کلاس بازم نبود لیشا...ایشاااااا÷اهاانن..عه عه بگو ببینم+چیرو؟ ÷شوگا اعتراف کرد؟ +چی چیرو؟ ÷وات مگه اعتراف نکرده؟ +میشه قشنگ بگی چی شده چرا شوگا نیستش ÷خب...شوگا میخواست بهت اعتراف کنه ک دوست داره و...+چیییی دوسم دارههههههه ÷دارم حرف میزنممم +اوکی ÷و اومد حیاط دنبال ت و دیگ ندیدمش +اوکی.....
ینی این پسر کجاس؟می خواسته اعتراف کنه؟منو دوسم داره؟از کی؟ ...
همه این سوالات ک جوابی نداشت هر بار ت مغزم میچرخید.....
زنگ اخرم بلاخره خورد رفتم خونه..
ب شوگا زنگ میزدم رد تماس میداد چرا؟
.....(ساعت ۱۲)...
هنوز ن زنگی زده ن چیزی من واقعا نگران این پسرممم اههه....... نیمه شب شده بود میخواستم برم روی پشت بوم ک بارون شروع شد چترم هم بردم...(روی پشت بوم)
اهههههه شوگا کجایی تو ...
همینطور با خودم حرف میزدم کاش حداقل ادرس خونشون رو بلد بودم یا مپ خونش رو برام میفرستاد... عه هیی مپپپ از اون برنامه عه رد گوشیش رو میزنم ...اهههه سورا چرا تا الان بهش فکر نکرده بودی....
اون جایی ک گوشی نشون میداد تقریبا نزدیک خونم بود ت ی پارک ...
رفتم دنبالش ولی بارون قط نمیشد این باعث میشد هوا خیلی یخ بشه ...سردم بود اما چاره ای نداشتم مطمئنا اگ من سردمه شوگا مرده از سرمااا...
رفتم و...و..شوگا رو دیدم از سرما جمع شده بود و خیس شده بود دقیقا مث ی بچه گربه ک زیر بارون و برف مادرش رو گم کرده....
رفتم نزدیکش اون...اون خوابیده بود ...
(سورا )بعد از کنار زدن اون پسره کای رفتم دنبال شوگا چون کارش داشتم واااا چرا این پسر نیست رفتم کلاس بازم نبود لیشا...ایشاااااا÷اهاانن..عه عه بگو ببینم+چیرو؟ ÷شوگا اعتراف کرد؟ +چی چیرو؟ ÷وات مگه اعتراف نکرده؟ +میشه قشنگ بگی چی شده چرا شوگا نیستش ÷خب...شوگا میخواست بهت اعتراف کنه ک دوست داره و...+چیییی دوسم دارههههههه ÷دارم حرف میزنممم +اوکی ÷و اومد حیاط دنبال ت و دیگ ندیدمش +اوکی.....
ینی این پسر کجاس؟می خواسته اعتراف کنه؟منو دوسم داره؟از کی؟ ...
همه این سوالات ک جوابی نداشت هر بار ت مغزم میچرخید.....
زنگ اخرم بلاخره خورد رفتم خونه..
ب شوگا زنگ میزدم رد تماس میداد چرا؟
.....(ساعت ۱۲)...
هنوز ن زنگی زده ن چیزی من واقعا نگران این پسرممم اههه....... نیمه شب شده بود میخواستم برم روی پشت بوم ک بارون شروع شد چترم هم بردم...(روی پشت بوم)
اهههههه شوگا کجایی تو ...
همینطور با خودم حرف میزدم کاش حداقل ادرس خونشون رو بلد بودم یا مپ خونش رو برام میفرستاد... عه هیی مپپپ از اون برنامه عه رد گوشیش رو میزنم ...اهههه سورا چرا تا الان بهش فکر نکرده بودی....
اون جایی ک گوشی نشون میداد تقریبا نزدیک خونم بود ت ی پارک ...
رفتم دنبالش ولی بارون قط نمیشد این باعث میشد هوا خیلی یخ بشه ...سردم بود اما چاره ای نداشتم مطمئنا اگ من سردمه شوگا مرده از سرمااا...
رفتم و...و..شوگا رو دیدم از سرما جمع شده بود و خیس شده بود دقیقا مث ی بچه گربه ک زیر بارون و برف مادرش رو گم کرده....
رفتم نزدیکش اون...اون خوابیده بود ...
۱۱.۸k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.