پارت۱۱ فصل۲
ویو ات
از مهمونی اومدیم خونه که صدای در اومد خدمتکارا باز کردن اون اینجا چکار میکنه اومد سمتم
شوگا : ات.. ات تو بیهوش اومدی زندگیم(گریه)
ات : برو اونور نمیخوام ببینمت
شوگا : چ..چرا
ات : تبریک میگم ازدواج کردی آقای مین
شوکا: ات اون ازدواج اجباری بود
ات : چرا باید حرفتو باور کنم
ویو ات
شتت شوگا الان منو بوسید بازور از خودم جداش کردم نگهبانا اومدن انداختنش بیرون تو فکر بودم نکنه راس میگه یعنی اجباری بوده به دوستم کای زنگ زدم
کای : سلام آبجی
ات: کای یه کاری ازت میخوام
کای : جانم بگو
ات : قضیه رو میگه حالا میتونی تحقیق کنی راست میگه یا نه
کای : باش
غط کردم تماسو
م.ا: دخترم تو چه فکری
ات: هیچی مامان من میرم بخوابم
ویو فردا صبح
از خواب بیدار شدم زنگ زدم به کای
ات : الو چیشد چکار کردی
کای : پیدا نمیشه
ات : او باشه میگه یه دوست صمیمی که به شوگا نزدیک باشه رو نمیشناسی
کای : چرا جیمین
ات : شمارشو بده
ویو ات
کای شماره جیمین رو داد و زنگ زدم بهشو ازش خواستم تو رستوران قرار بزاریم که حرف بزنیم ساعت ۶ بود قرارمون و تا اون موقع رفتم خوابیدم
ساعت ۵
پاشدم از خواب که دیدم ساعت ۵ رفتم پایین یه رامن درست کردم خوردم و رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش نیم ساعته گرفتم لباس پوشیدم ارایش نرمال هم کردم رفتم سوار ماشینم شدم حرکت کردم به سمت رستوران
از مهمونی اومدیم خونه که صدای در اومد خدمتکارا باز کردن اون اینجا چکار میکنه اومد سمتم
شوگا : ات.. ات تو بیهوش اومدی زندگیم(گریه)
ات : برو اونور نمیخوام ببینمت
شوگا : چ..چرا
ات : تبریک میگم ازدواج کردی آقای مین
شوکا: ات اون ازدواج اجباری بود
ات : چرا باید حرفتو باور کنم
ویو ات
شتت شوگا الان منو بوسید بازور از خودم جداش کردم نگهبانا اومدن انداختنش بیرون تو فکر بودم نکنه راس میگه یعنی اجباری بوده به دوستم کای زنگ زدم
کای : سلام آبجی
ات: کای یه کاری ازت میخوام
کای : جانم بگو
ات : قضیه رو میگه حالا میتونی تحقیق کنی راست میگه یا نه
کای : باش
غط کردم تماسو
م.ا: دخترم تو چه فکری
ات: هیچی مامان من میرم بخوابم
ویو فردا صبح
از خواب بیدار شدم زنگ زدم به کای
ات : الو چیشد چکار کردی
کای : پیدا نمیشه
ات : او باشه میگه یه دوست صمیمی که به شوگا نزدیک باشه رو نمیشناسی
کای : چرا جیمین
ات : شمارشو بده
ویو ات
کای شماره جیمین رو داد و زنگ زدم بهشو ازش خواستم تو رستوران قرار بزاریم که حرف بزنیم ساعت ۶ بود قرارمون و تا اون موقع رفتم خوابیدم
ساعت ۵
پاشدم از خواب که دیدم ساعت ۵ رفتم پایین یه رامن درست کردم خوردم و رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش نیم ساعته گرفتم لباس پوشیدم ارایش نرمال هم کردم رفتم سوار ماشینم شدم حرکت کردم به سمت رستوران
۱۹.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.