پارت13
(صبح روز بعد)
ویوی سوبین:
خواب بودم که یه صدایی از آشپز خونه اومد
ترسیدم و از خواب پریدم سریع از تختم بلند شدم و رفتم آشپز خونه
سویون رو دیدم که داره خورده شیشه از روی زمین جمع میکنه که یهو نگاهش بالا اومد:اوه...بیدار شدی؟صبح به خیر
هنوز مات و مبهوت بودم:چی...چیشده؟
سویون:آها...چیزی نیست فقط یه لیوان شکست
با نگرانی پرسیدم:چیزیت نشده؟
سویون:نه...حالم خوبه
ویوی سوبین:
خواب بودم که یه صدایی از آشپز خونه اومد
ترسیدم و از خواب پریدم سریع از تختم بلند شدم و رفتم آشپز خونه
سویون رو دیدم که داره خورده شیشه از روی زمین جمع میکنه که یهو نگاهش بالا اومد:اوه...بیدار شدی؟صبح به خیر
هنوز مات و مبهوت بودم:چی...چیشده؟
سویون:آها...چیزی نیست فقط یه لیوان شکست
با نگرانی پرسیدم:چیزیت نشده؟
سویون:نه...حالم خوبه
۱۵۷
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.