منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت73
#جونگکوک
چند دیقع با خانواده حرف زدم که مامان گفت
مامان: ات کجاست؟
یادم اومدکه ولش کردم و افتاد تو استخر.
یعنی شنا بلد نیست؟
زود بلند شدمو سمت حیاط دویدم ولی نبود که نبود
با دیدن یه قوطی لبه استخر رفتمو برداشتم
بابا: اون چیه جونگکوک؟
بازش کردم گوشواره های ات توش بود با دوتا کاغذ
اولین کاغذو برداشتم دعا دعا کردم کاغذ طلاق نباشه بازش کردم که نوشته بود
*زنت سوژه ی خیلی خوبیه جناب جئون گوشواره هاشو برات یادگاری گذاشتم نگاش کنی دلتنگش نشی اگه میخای چیزیش نشه برگه تو قوطیو امضا کن*
چشام گرد شد اون یکی برگه رو برداشتم انتقال مالکیت مالمونو بدم به دو جونگ؟
دو جونگ دشمن پدرم بود و مال مونو میخاست
ات...
ات رو اون برده
جونگکوک:ب...بابا دوجونگ کثافط اترو برده!
بابا: چی؟
جونگکوک: من میرم نجاتش بدم
قوطیو دادم دستش خاستم برم که
بابا:جونگکوک
جونگکوک: بله؟
بابا: متاسفم ولی بادیگاردا ببرینش تو انباری ببندینش
بادیگاردا منو گرفتن
جونگکوک:یعنی چی بابا؟
بابا:نمیخام توروهم از دست بدم ات نشدیه دختر دیگه میگیری ولی ما نمیتونیم تورو از دست بدیم
جونگکوک:مامان تو یه چیز بگو
ولی مامان فقط اشک میریخت
سعی کردم خودمو از دست اونا بیرون بکشم
جونگکوک: چی.. چی میگی بابا... بابا ات تو دست اوناست بابا خودتم میدونی بابا اونا میکشنش خودتم میدونی بابا بابا میدونی که بهش رحم نمیکنن بابا توروخدا بابا بزار برم بابا(بادیگاردا نمیزارن بره)
بابا: ببرینش
جونگکوک: بابا توروخدا این کارو با من نکن من بدون ات نمیتونم توروخدااااا
بزور منو بردن سمت انباری
جونگکوک:جونگ شین بهشون بگو ولم کنن من باید ات رو نجات بدم
جونگ شین:شرمنده ام جونگکوک
در انباری رو باز کردن و بزور نشوندنم رو صندلی
جونگکوک: اگه منو ببندین اخراحتون میکنم ولم کنید حرومزاده هااااا بابا بگو ولم کننننننننننننن من بدون ات نمیتونم چرا نمیفهمی بابا باباااااا
دستامو بستن و رفتن و درو محکم قفل کردن
همه خاطراتم با ات جلو چشام اکو شد با یاد اوری هر لحضه اشکام میریخت میدونستم هیچ رحمی بهش نمیکنن دوجونگ یه ادم سادیسمی بود.
از ته دلم داد میزدم
جونگکوک:بابااااا اگه نزارین برم دیگه بابا صدات نمیکنمممممم باباااااا
پارت73
#جونگکوک
چند دیقع با خانواده حرف زدم که مامان گفت
مامان: ات کجاست؟
یادم اومدکه ولش کردم و افتاد تو استخر.
یعنی شنا بلد نیست؟
زود بلند شدمو سمت حیاط دویدم ولی نبود که نبود
با دیدن یه قوطی لبه استخر رفتمو برداشتم
بابا: اون چیه جونگکوک؟
بازش کردم گوشواره های ات توش بود با دوتا کاغذ
اولین کاغذو برداشتم دعا دعا کردم کاغذ طلاق نباشه بازش کردم که نوشته بود
*زنت سوژه ی خیلی خوبیه جناب جئون گوشواره هاشو برات یادگاری گذاشتم نگاش کنی دلتنگش نشی اگه میخای چیزیش نشه برگه تو قوطیو امضا کن*
چشام گرد شد اون یکی برگه رو برداشتم انتقال مالکیت مالمونو بدم به دو جونگ؟
دو جونگ دشمن پدرم بود و مال مونو میخاست
ات...
ات رو اون برده
جونگکوک:ب...بابا دوجونگ کثافط اترو برده!
بابا: چی؟
جونگکوک: من میرم نجاتش بدم
قوطیو دادم دستش خاستم برم که
بابا:جونگکوک
جونگکوک: بله؟
بابا: متاسفم ولی بادیگاردا ببرینش تو انباری ببندینش
بادیگاردا منو گرفتن
جونگکوک:یعنی چی بابا؟
بابا:نمیخام توروهم از دست بدم ات نشدیه دختر دیگه میگیری ولی ما نمیتونیم تورو از دست بدیم
جونگکوک:مامان تو یه چیز بگو
ولی مامان فقط اشک میریخت
سعی کردم خودمو از دست اونا بیرون بکشم
جونگکوک: چی.. چی میگی بابا... بابا ات تو دست اوناست بابا خودتم میدونی بابا اونا میکشنش خودتم میدونی بابا بابا میدونی که بهش رحم نمیکنن بابا توروخدا بابا بزار برم بابا(بادیگاردا نمیزارن بره)
بابا: ببرینش
جونگکوک: بابا توروخدا این کارو با من نکن من بدون ات نمیتونم توروخدااااا
بزور منو بردن سمت انباری
جونگکوک:جونگ شین بهشون بگو ولم کنن من باید ات رو نجات بدم
جونگ شین:شرمنده ام جونگکوک
در انباری رو باز کردن و بزور نشوندنم رو صندلی
جونگکوک: اگه منو ببندین اخراحتون میکنم ولم کنید حرومزاده هااااا بابا بگو ولم کننننننننننننن من بدون ات نمیتونم چرا نمیفهمی بابا باباااااا
دستامو بستن و رفتن و درو محکم قفل کردن
همه خاطراتم با ات جلو چشام اکو شد با یاد اوری هر لحضه اشکام میریخت میدونستم هیچ رحمی بهش نمیکنن دوجونگ یه ادم سادیسمی بود.
از ته دلم داد میزدم
جونگکوک:بابااااا اگه نزارین برم دیگه بابا صدات نمیکنمممممم باباااااا
۱۰.۱k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.