خاطرات تو
خاطرات تو: پارت ۲۵
دای هیون: هی! آروم باش...
جی هیون نفسی کشید، انگار در آن لحظه تمام دنیا را به او داده بودند. بعد از اینکه جی هیون توانست، کمی از هیجان خود کم کند کیم دای را در آغوش گرفت.
دای هیون از این حرکت واقعاً متعجب شده بود، احساس آرامش شدیدی به او دست داده بود. خیلی احساس خوبی داشت... احساس توصیف ناپذیر ی بود.
بعد از چند لحظه جی هیون از بغل دای هیون بیرون آمد و دوباره شروع به صحبت کردن کرد.
جی هیون: خیلی خوشحالم، خب راستش معمولاً من بعد از یکی یا دو روز آشنایی با شخصی زود با اون دوست می شم...اما تو...تو واقعاً فرق داشتی « دای »! اصلاً فکر ش رو نمی کردم یک ماه کامل طول بکشه با اینکه....
یکدفعه صدای زنگ آمد.
جی هیون: خب، مثل اینکه زنگ خورد.
دای هیون سری تکان داد و بعد دو پسر به سمت کلاس خود حرکت کردند.
کیم دای می دانست که با قبول کردن درخواست دوستی اش با آن جی قرار است زندگی اش از این رو به آن رو شود.
قبل از قبول کردن درخواست دوستی، جی هیون همیشه ی خدا کنار دای هیون بود...اما حالا که با او دست شده یعنی چه خواهد شد؟
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
همه دانش آموزان درحال گوش دادن به درس معلم بودند بجز...« آن جی هیون » و « مین جونگ سو ».
جی هیون پشت سر جونگ سو می نشست، برای همین تصمیم گرفت از طریق نامه به مین جونگ بگوید که توانسته با کیم دای دوست شود.
پسرک دست اش که نوشته در آن بود را به سمت جونگ سو برد و ضربه کوتاهی به کمر مین جونگ زد.
جونگ سو بعد از متوجه شدن سریع، نامه را از دست پسرک گرفت و آن را باز کرد:
" جونگی حدس بزن چی شده "
جونگ سو سریع جواب نامه پسر را در همان برگه داد.
' من از کجا بدونم چی شده...نکنه قرار خواننده ای چیزی بیاد مدرسه؟ '
" نه بابا! خواننده کجا بود "
' پس چی شده؟ '
" بالاخره کیم دای هیون من رو دوست خودش دونست! "
' واقعاً ؟ باورم نمیشه '
جی هیون خواست نامه ای دیگر بدهد که ناگهان معلم برگشت سمت دو پسر.
نامه ی جی هیون یکدفعه از دست اش افتاد. معلم که متوجه شده بود آرام به سمت میز آن جی و مین جونگ شد.
وقتی رسید، خم شد و نامه را برداشت، اول نگاهی به دو پسر انداخت و بعد نامه را باز کرد.
دو پسر می دانست که قرار است معلم با آنها برخورد خوبی نداشته باشد.
معلم ابرو هایش در هم فرو رفت، و بعد رو به دو پسر کرد.
معلم: مین جونگ، آن جی از کلاس برید بیرون.
پسر ها تا خواستند از خود دفاع کنند، معلم ادامه داد.
معلم: سریع!
دو پسر از جا بلند شدند و به سمت در کلاس رفتند، همه بچه ها برایش سوال شده بود که چه چیزی در نامه نوشته شده بود.
دو پسر از کلاس خارج شدند و کنار در کلاس ایستادند.
-_-_-_-_-_-_-_-_-
خدافظ
دای هیون: هی! آروم باش...
جی هیون نفسی کشید، انگار در آن لحظه تمام دنیا را به او داده بودند. بعد از اینکه جی هیون توانست، کمی از هیجان خود کم کند کیم دای را در آغوش گرفت.
دای هیون از این حرکت واقعاً متعجب شده بود، احساس آرامش شدیدی به او دست داده بود. خیلی احساس خوبی داشت... احساس توصیف ناپذیر ی بود.
بعد از چند لحظه جی هیون از بغل دای هیون بیرون آمد و دوباره شروع به صحبت کردن کرد.
جی هیون: خیلی خوشحالم، خب راستش معمولاً من بعد از یکی یا دو روز آشنایی با شخصی زود با اون دوست می شم...اما تو...تو واقعاً فرق داشتی « دای »! اصلاً فکر ش رو نمی کردم یک ماه کامل طول بکشه با اینکه....
یکدفعه صدای زنگ آمد.
جی هیون: خب، مثل اینکه زنگ خورد.
دای هیون سری تکان داد و بعد دو پسر به سمت کلاس خود حرکت کردند.
کیم دای می دانست که با قبول کردن درخواست دوستی اش با آن جی قرار است زندگی اش از این رو به آن رو شود.
قبل از قبول کردن درخواست دوستی، جی هیون همیشه ی خدا کنار دای هیون بود...اما حالا که با او دست شده یعنی چه خواهد شد؟
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
همه دانش آموزان درحال گوش دادن به درس معلم بودند بجز...« آن جی هیون » و « مین جونگ سو ».
جی هیون پشت سر جونگ سو می نشست، برای همین تصمیم گرفت از طریق نامه به مین جونگ بگوید که توانسته با کیم دای دوست شود.
پسرک دست اش که نوشته در آن بود را به سمت جونگ سو برد و ضربه کوتاهی به کمر مین جونگ زد.
جونگ سو بعد از متوجه شدن سریع، نامه را از دست پسرک گرفت و آن را باز کرد:
" جونگی حدس بزن چی شده "
جونگ سو سریع جواب نامه پسر را در همان برگه داد.
' من از کجا بدونم چی شده...نکنه قرار خواننده ای چیزی بیاد مدرسه؟ '
" نه بابا! خواننده کجا بود "
' پس چی شده؟ '
" بالاخره کیم دای هیون من رو دوست خودش دونست! "
' واقعاً ؟ باورم نمیشه '
جی هیون خواست نامه ای دیگر بدهد که ناگهان معلم برگشت سمت دو پسر.
نامه ی جی هیون یکدفعه از دست اش افتاد. معلم که متوجه شده بود آرام به سمت میز آن جی و مین جونگ شد.
وقتی رسید، خم شد و نامه را برداشت، اول نگاهی به دو پسر انداخت و بعد نامه را باز کرد.
دو پسر می دانست که قرار است معلم با آنها برخورد خوبی نداشته باشد.
معلم ابرو هایش در هم فرو رفت، و بعد رو به دو پسر کرد.
معلم: مین جونگ، آن جی از کلاس برید بیرون.
پسر ها تا خواستند از خود دفاع کنند، معلم ادامه داد.
معلم: سریع!
دو پسر از جا بلند شدند و به سمت در کلاس رفتند، همه بچه ها برایش سوال شده بود که چه چیزی در نامه نوشته شده بود.
دو پسر از کلاس خارج شدند و کنار در کلاس ایستادند.
-_-_-_-_-_-_-_-_-
خدافظ
۱.۸k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.