♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!!
nancy and jin🌑
parte 6:)
•. •. •. •. •. •. •.•. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •.•. •. •. •. •. •. •
ویو نانسی
جین ی نوشابه میخواست منم رفتم ی نوشابه بهش دادم و رفتم. رفتم توی آشبز خونه و یکی از دوستای جین رو دیدم که داره ظرف میشوره:/ رفتم پیشش...
نانسی: ام سلام چانگ لی (کمبود اسم)
چانگ لی: سلام نانسی
نانسی: ی سوال دارم چانگ
چانگ لی: بگو
نانسی: جین... قبلا چیکاره بوده؟
چانگ لی: خوب... فک نکنم کاره کرده باشه قبلا. ولی توی هتل کار میکنه الان
نانسی: اهان... ی سوال دیگه دارم
چانگ لی: بگو
نانسی: جین روی کی کراشه؟
چانگ لی: نمیدونم... فک نکنم رو کسی کراش زده باشه
نانسی: هعی... باشه پس من باید برمدیگه... خدافظ
چانگ: اوکی خدافظ
رفتم از اشبز خونه و رفتم توی اتاق مخصوصم و رقتم پای گوشیم که هانا درو زد...
هانا: نانسی
نانسی: جان؟
هانا: حواسم نبود... امروز مهمونی شروع مبشه ساعت ۸
نانسی: جدی؟ ولی تو گفتی فردا
هانا: اشتباه گفتم.... امروز میای؟
نانسی: اره
هانا: اوکی پس ساعت ۸ میبینمت
نانسی: اوکی
هانا از اتاقم رفت بیرون درو بست.. منم رفتم پای گوشیم. ساعتو نگاه کردم دیدم ۵ بود:/ لباس مخصوص هتلمو در اوردم و رفتم ی لباس بیرونی پوشیدم. و از اتاقم رفتم بیرون چون باید ی لباس خوشگل هم بگیرم*عکسشو میزارم*
از هتل رفتم بیرون و ی اسنپ گرفتم... وقتی اومد سواره ماشین شدم و میخواستم برم بازار بهش گفتم کجا میخوام برم.
*۳دقیقه بعد*
رسیدم و پیاده از ماشین شدم. ی چندتا مغازه دیدم که لباس داشتن به یکیشون رفتم. وارده مغازه شدم به لبتسش نگا کردم ولی زیاد خوسگل نبودن ولی.... یکیشون برق میزد که انقدر خشوگل بود. باز نبود. قیمت زیاد نبود. پس همینو برمیدارم................*خریدمش*با خوشحالی از مغازه اومدم بیرون دیدم ساعت۶ سریع ی اسنپ گرفتم... اومد و من سوار شدم و بهس کفتم که ببرتم خونه
*۲دقیقه بعد*
از ماشین پیاده شدم و به سمت خونه رفتم و درو باز کردم.. با خوشحالی خریدمو گذاشتم روی میز و رفتم حموم ۲۰ مینی کردم:/*مگه امروز حموم نبود؟*
از حموم اومدم بیرون و رفتم سرمو خوشک کردم... ی کرم پورد به خودم زدم و ی رژلب صورتی کم رنگ هم زدم و... سراغ لباسم بود... پوشیدمش وقتی خودمو تو آینه دیدم خیلی خشگل شده بودم.. بعدش موهامو شونه کردم
و ساهتو نگا کردم دیدم۷نیمه:/ سریع ی مانتو پوشیدم و به هانا گفتم بیاد دنبالم... بعد از دو دقیقه اومد دنبالم و سواره ماشینش شدم
نانسی: سلام
هانا: سلام نانسی
هانا ماشینو حرکت داد و به سمته مهمونی رف
هانا: نانسی؟
نانسی: ژان؟
........ ادامه دارد
د برید بخوابید.:)
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!!
nancy and jin🌑
parte 6:)
•. •. •. •. •. •. •.•. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •.•. •. •. •. •. •. •
ویو نانسی
جین ی نوشابه میخواست منم رفتم ی نوشابه بهش دادم و رفتم. رفتم توی آشبز خونه و یکی از دوستای جین رو دیدم که داره ظرف میشوره:/ رفتم پیشش...
نانسی: ام سلام چانگ لی (کمبود اسم)
چانگ لی: سلام نانسی
نانسی: ی سوال دارم چانگ
چانگ لی: بگو
نانسی: جین... قبلا چیکاره بوده؟
چانگ لی: خوب... فک نکنم کاره کرده باشه قبلا. ولی توی هتل کار میکنه الان
نانسی: اهان... ی سوال دیگه دارم
چانگ لی: بگو
نانسی: جین روی کی کراشه؟
چانگ لی: نمیدونم... فک نکنم رو کسی کراش زده باشه
نانسی: هعی... باشه پس من باید برمدیگه... خدافظ
چانگ: اوکی خدافظ
رفتم از اشبز خونه و رفتم توی اتاق مخصوصم و رقتم پای گوشیم که هانا درو زد...
هانا: نانسی
نانسی: جان؟
هانا: حواسم نبود... امروز مهمونی شروع مبشه ساعت ۸
نانسی: جدی؟ ولی تو گفتی فردا
هانا: اشتباه گفتم.... امروز میای؟
نانسی: اره
هانا: اوکی پس ساعت ۸ میبینمت
نانسی: اوکی
هانا از اتاقم رفت بیرون درو بست.. منم رفتم پای گوشیم. ساعتو نگاه کردم دیدم ۵ بود:/ لباس مخصوص هتلمو در اوردم و رفتم ی لباس بیرونی پوشیدم. و از اتاقم رفتم بیرون چون باید ی لباس خوشگل هم بگیرم*عکسشو میزارم*
از هتل رفتم بیرون و ی اسنپ گرفتم... وقتی اومد سواره ماشین شدم و میخواستم برم بازار بهش گفتم کجا میخوام برم.
*۳دقیقه بعد*
رسیدم و پیاده از ماشین شدم. ی چندتا مغازه دیدم که لباس داشتن به یکیشون رفتم. وارده مغازه شدم به لبتسش نگا کردم ولی زیاد خوسگل نبودن ولی.... یکیشون برق میزد که انقدر خشوگل بود. باز نبود. قیمت زیاد نبود. پس همینو برمیدارم................*خریدمش*با خوشحالی از مغازه اومدم بیرون دیدم ساعت۶ سریع ی اسنپ گرفتم... اومد و من سوار شدم و بهس کفتم که ببرتم خونه
*۲دقیقه بعد*
از ماشین پیاده شدم و به سمت خونه رفتم و درو باز کردم.. با خوشحالی خریدمو گذاشتم روی میز و رفتم حموم ۲۰ مینی کردم:/*مگه امروز حموم نبود؟*
از حموم اومدم بیرون و رفتم سرمو خوشک کردم... ی کرم پورد به خودم زدم و ی رژلب صورتی کم رنگ هم زدم و... سراغ لباسم بود... پوشیدمش وقتی خودمو تو آینه دیدم خیلی خشگل شده بودم.. بعدش موهامو شونه کردم
و ساهتو نگا کردم دیدم۷نیمه:/ سریع ی مانتو پوشیدم و به هانا گفتم بیاد دنبالم... بعد از دو دقیقه اومد دنبالم و سواره ماشینش شدم
نانسی: سلام
هانا: سلام نانسی
هانا ماشینو حرکت داد و به سمته مهمونی رف
هانا: نانسی؟
نانسی: ژان؟
........ ادامه دارد
د برید بخوابید.:)
۵.۹k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.