تبدیل نفرت به عشق
پارت 5
از کارای مرموز یونجی هیچی سر در نمیارم ولی خب نمیدونم چجوری چرا کی عاشقت شدم ولی این حس کاملا متعلق به توعه امیدوارم تو هم این حس رو داشته باشی ( هعییی صحنه های چندش 😂)
صبح با صدای خنده بچه ها بیدار شدم لباسامو عوض کردمو رفتم پیششون یونجی: ا/ت من یه نقشه دارم برای اینکه بفهمیم تهیونگ دوست داره یا نه ا/ت: بگو یونجی: ببین الان میریم میگیم ا/ت دوست پسر داره اوکی بعد اون دوستت بود سوجون رو میگم براش تعریف کن داستان رو بعد به بچه ها بگو که اونه خب بقیشم با من ا/ت: اوکی بزار برم زنگ بزنم سوجون راستی چرا اون حالا ؟ یونجی: تهیونگ از اون متنفره ا/ت: بابا دمت گرم تو چه هیولایی هستی
رفتم زنگ زدم سوجون گفتم بیاد جنگل و قضیه رو براش تعریف کردم
رفتیم با یونجی پیشه بچه ها
یونجی: هوی بچه ها ا/ت دوست پسر دارههه جیمین: پشمام از کجا فهمیدی ؟؟ یونجی: موقعه کیس دیدمشون ا/ت: ... عه ... یونجی کوک: کی هس حالا کلک ا/ت: خب... سوجون جین: عه جدی مبارک باشه
همه تبریک گفتن و اینچیزا غیر از تهیونگ اون پاشد رفت کلا خب حالا ببینیم یونجی چه خوابی برامون دیده
بعد از چند مین تهیونگ اومدو سوجونم سر رسید سوجون: سلام بچه ها خوبین ا/ت: سلام عشقم چطورییی سوجون: اوه سلام خوبم عزیزم خوش میگذره اینجا ا/ت: اره
تهیونگ که از سوجون متنفر بود عین چی قرمز شده بود من احساس کردم اگه تنها گیرش بیار سر از تنش جدا میکنه
با سوجون رفتیم نشستیم پیشه بچه ها کلی گفتیم خندیدیمو سوجون: خب بیبی من باید برم دیگه کار دارم بیرون زنگ میزنم بهت ا/ت: اوکی پس زنگ بزنیا
یه بوس از لپش گرفتم و رفت بعد اون تهیونگ پاشد رفت یونجی: هوی ا/ت پاشو برو ببین این چشه هی درحال رفت و برگشته ا/ت: چرا مننن؟ یونجی: پاشو برو گفتم
رفتم دنبالش دیدم به درخت تکیه داده و تو گوشیشه ا/ت: هی چرا اینجوری میکنی تهیونگ: چجوری میکنم ا/ت: بس کن از وقتی سوجون اومده داری مسخره بازی درمیاری تهیونگ: .... اره مسخره بازی ا/ت چرا نمیفهمی من از اون خوشم نمیاد (داد) ا/ت: خب خوشت نیاد چرا بعد رفتنش پاشدی اومدی نکنه اومدی به دوست دخترت زنگ بزنی تهیونگ: اره اصن ا/ت: خاک تو سر من احمق که فک میکردم زره ای از این رفتارت برا من اره من دیوونه ام که دوست دارم میدونی اصن چرا کسی که ازم متنفره باید دوستم داشته باشه (داد)
اسلاید دوم سوجون (میدونم هوانگ این یوپه )
از کارای مرموز یونجی هیچی سر در نمیارم ولی خب نمیدونم چجوری چرا کی عاشقت شدم ولی این حس کاملا متعلق به توعه امیدوارم تو هم این حس رو داشته باشی ( هعییی صحنه های چندش 😂)
صبح با صدای خنده بچه ها بیدار شدم لباسامو عوض کردمو رفتم پیششون یونجی: ا/ت من یه نقشه دارم برای اینکه بفهمیم تهیونگ دوست داره یا نه ا/ت: بگو یونجی: ببین الان میریم میگیم ا/ت دوست پسر داره اوکی بعد اون دوستت بود سوجون رو میگم براش تعریف کن داستان رو بعد به بچه ها بگو که اونه خب بقیشم با من ا/ت: اوکی بزار برم زنگ بزنم سوجون راستی چرا اون حالا ؟ یونجی: تهیونگ از اون متنفره ا/ت: بابا دمت گرم تو چه هیولایی هستی
رفتم زنگ زدم سوجون گفتم بیاد جنگل و قضیه رو براش تعریف کردم
رفتیم با یونجی پیشه بچه ها
یونجی: هوی بچه ها ا/ت دوست پسر دارههه جیمین: پشمام از کجا فهمیدی ؟؟ یونجی: موقعه کیس دیدمشون ا/ت: ... عه ... یونجی کوک: کی هس حالا کلک ا/ت: خب... سوجون جین: عه جدی مبارک باشه
همه تبریک گفتن و اینچیزا غیر از تهیونگ اون پاشد رفت کلا خب حالا ببینیم یونجی چه خوابی برامون دیده
بعد از چند مین تهیونگ اومدو سوجونم سر رسید سوجون: سلام بچه ها خوبین ا/ت: سلام عشقم چطورییی سوجون: اوه سلام خوبم عزیزم خوش میگذره اینجا ا/ت: اره
تهیونگ که از سوجون متنفر بود عین چی قرمز شده بود من احساس کردم اگه تنها گیرش بیار سر از تنش جدا میکنه
با سوجون رفتیم نشستیم پیشه بچه ها کلی گفتیم خندیدیمو سوجون: خب بیبی من باید برم دیگه کار دارم بیرون زنگ میزنم بهت ا/ت: اوکی پس زنگ بزنیا
یه بوس از لپش گرفتم و رفت بعد اون تهیونگ پاشد رفت یونجی: هوی ا/ت پاشو برو ببین این چشه هی درحال رفت و برگشته ا/ت: چرا مننن؟ یونجی: پاشو برو گفتم
رفتم دنبالش دیدم به درخت تکیه داده و تو گوشیشه ا/ت: هی چرا اینجوری میکنی تهیونگ: چجوری میکنم ا/ت: بس کن از وقتی سوجون اومده داری مسخره بازی درمیاری تهیونگ: .... اره مسخره بازی ا/ت چرا نمیفهمی من از اون خوشم نمیاد (داد) ا/ت: خب خوشت نیاد چرا بعد رفتنش پاشدی اومدی نکنه اومدی به دوست دخترت زنگ بزنی تهیونگ: اره اصن ا/ت: خاک تو سر من احمق که فک میکردم زره ای از این رفتارت برا من اره من دیوونه ام که دوست دارم میدونی اصن چرا کسی که ازم متنفره باید دوستم داشته باشه (داد)
اسلاید دوم سوجون (میدونم هوانگ این یوپه )
۱۲.۸k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.