۱۷
ات:یونگ مهمون ویژه یونگه
جون:چون قراره از مهمونی بندازیش بیرون
ات:چرا اینکارو میکنی
جون:شروع شد عشقم
یونگ با چشماش دنبال ات میگرده و وقتی پیداش میکنه میدویه بغلش
یونگ:ات دلم برات تنگ شده بود دوساله کجایی ازدواج کردی
ات یونگ رو از بغلش درمیارع ازش فاصله میگیره
ات:چرا اینجایی
یونگ:مهم اینه الان
یونگ خواست ات رو دوباره بغل کنه
ات:از اینجا برو
یونگ:ات
ات:بیخیال دختر اگه برام مهم بودی که ازت فرار نمیکردم
یو:ات چی داری میگی
ات:با خودت فکر نکردی چرا تو این دوسال ازت خبر نگرفتم بعد پاشدی اومدی اینجا واقعا رفت انگیزی
یو:ات چیشده
ات:چی بشه مثلاً بیخیال از اینجا برو خودتو مضحکه مردم نکن
یو:ولی ما دوست
ات:دوست تو و من بابا ریختتو تو آینه دیدی کلفت دوزاری فکر کرده دوست منه
آه:ات حق نداری باهاش اینطوری حرف بزنی
ات:مادر عروسم اومد حالا که اینجایی لطف کن اینو ببر دلم نمیخواد ریختشو ببینم
آه:اون مجبور نیست بره آقای سئوجون شما دعوتش کردین
جون:اره اما
آه:شنیدی اونم مهمونه یونگ بیا برم
متاسفم یونگ ولی هرچقدر از من بدتون بیاد بهتره ازم متنفرم باشین
یونگ
این ات نیس چه اتفاقی افتاده
ات:اینکار بی جواب نمیمونه
جون:مثلاً میخوای چیکار کنی عشقم
ات:میبینی
زمان گذشت امشب درد این دوسال تموم میشه میخواستم وقتی که برگشتیم س سئول اینکاروکنم ولی الان بیشتر حال میده فقط باید اول تهیونگ رو یه کاری کنم همش حواسم بهش بود وقتی دیدم رفت یه گوشه رفتم دنبالش
ات:تهیونگ
ته:ات تو
ات:چرا پیش دوست دخترت نیستی یادم رفت هنوزم عاشق منی
ته: زده به سرت
ات:نه مگه دروغه منو دوست نداری عاشق یون آه هی
ته: اره
ات:ثابت کن وقتی برگشتیم بهش پیشنهاد رابطه بده
ته:باشه
ته
الان بهت نشون میدم ات ولی یون آه قبول میکنه بهرحال اون ناجی زندگیمه
ات
ااایییی چه بدبختم عشقمو تحریک کردم بره به یه دختر پیشنهاد رابطه بده
تهیونگ توجه هارو به سمت خودش جلب میکنه از یون آه میخواد بیاد کنارش
ته:یون آه ناجی زندگیم این حرفی که میگم شاید برات عجیب باشه ولی مجبور نیستی قبول کنی من با من قرا.....ر می... زاری
یون:اره معلومه
یون آه میره بغل ته
قلبم درد میکرد ولی ات باید ازش محافظت کنی
زمان گذشت و خدمتکار کیک رو آوردن
ات:قبل بریدن کیک یه چیزی است که میخوام بگم سئوجون میکروفون بده
جون:چرت نگی
ات:نگران نباش
ات میکروفون رومیگیرع ومیره رو استیج
ات:سلام خانم ها و آقایان من لی ات صبر کنید نه
جون:چون قراره از مهمونی بندازیش بیرون
ات:چرا اینکارو میکنی
جون:شروع شد عشقم
یونگ با چشماش دنبال ات میگرده و وقتی پیداش میکنه میدویه بغلش
یونگ:ات دلم برات تنگ شده بود دوساله کجایی ازدواج کردی
ات یونگ رو از بغلش درمیارع ازش فاصله میگیره
ات:چرا اینجایی
یونگ:مهم اینه الان
یونگ خواست ات رو دوباره بغل کنه
ات:از اینجا برو
یونگ:ات
ات:بیخیال دختر اگه برام مهم بودی که ازت فرار نمیکردم
یو:ات چی داری میگی
ات:با خودت فکر نکردی چرا تو این دوسال ازت خبر نگرفتم بعد پاشدی اومدی اینجا واقعا رفت انگیزی
یو:ات چیشده
ات:چی بشه مثلاً بیخیال از اینجا برو خودتو مضحکه مردم نکن
یو:ولی ما دوست
ات:دوست تو و من بابا ریختتو تو آینه دیدی کلفت دوزاری فکر کرده دوست منه
آه:ات حق نداری باهاش اینطوری حرف بزنی
ات:مادر عروسم اومد حالا که اینجایی لطف کن اینو ببر دلم نمیخواد ریختشو ببینم
آه:اون مجبور نیست بره آقای سئوجون شما دعوتش کردین
جون:اره اما
آه:شنیدی اونم مهمونه یونگ بیا برم
متاسفم یونگ ولی هرچقدر از من بدتون بیاد بهتره ازم متنفرم باشین
یونگ
این ات نیس چه اتفاقی افتاده
ات:اینکار بی جواب نمیمونه
جون:مثلاً میخوای چیکار کنی عشقم
ات:میبینی
زمان گذشت امشب درد این دوسال تموم میشه میخواستم وقتی که برگشتیم س سئول اینکاروکنم ولی الان بیشتر حال میده فقط باید اول تهیونگ رو یه کاری کنم همش حواسم بهش بود وقتی دیدم رفت یه گوشه رفتم دنبالش
ات:تهیونگ
ته:ات تو
ات:چرا پیش دوست دخترت نیستی یادم رفت هنوزم عاشق منی
ته: زده به سرت
ات:نه مگه دروغه منو دوست نداری عاشق یون آه هی
ته: اره
ات:ثابت کن وقتی برگشتیم بهش پیشنهاد رابطه بده
ته:باشه
ته
الان بهت نشون میدم ات ولی یون آه قبول میکنه بهرحال اون ناجی زندگیمه
ات
ااایییی چه بدبختم عشقمو تحریک کردم بره به یه دختر پیشنهاد رابطه بده
تهیونگ توجه هارو به سمت خودش جلب میکنه از یون آه میخواد بیاد کنارش
ته:یون آه ناجی زندگیم این حرفی که میگم شاید برات عجیب باشه ولی مجبور نیستی قبول کنی من با من قرا.....ر می... زاری
یون:اره معلومه
یون آه میره بغل ته
قلبم درد میکرد ولی ات باید ازش محافظت کنی
زمان گذشت و خدمتکار کیک رو آوردن
ات:قبل بریدن کیک یه چیزی است که میخوام بگم سئوجون میکروفون بده
جون:چرت نگی
ات:نگران نباش
ات میکروفون رومیگیرع ومیره رو استیج
ات:سلام خانم ها و آقایان من لی ات صبر کنید نه
۱۱.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.