روح آبی
#روح آبی
#پارت۶۱
§یک هفته بعد§
_هیونگ سگ تو روحت
_هوی بچ
با کلافگی تماس رو قطع کرد
دانشجوهاش رو برای اتمام کلاس به یک پارتی دعوت کرده بود
و قرار خواستگاری!
لعنت بهش که هیا اومده بود و حتی قرار بود بره اما هنوز جیهوپ مکان رو اونجوری که کوک می خواست تزئین نکرده بود!
با پیام صفحه ی گوشیش نگاهی بهش انداخت
_هی تموم شد
ناگهان اخم پیشونیش باز شد و با ذوق به سمت دانشجوها که دور میز بودن رفت
_هی بچه ها!
همه برگشتن و بهش نگاه کردن
_خب من یه سوپرایز براتون دارم همراهم بیاین
همه خوشحال شدند و با خنده دنبالش راه افتادند
نگاهی به هیا که پشت سرش میومد انداخت
دوباره خندید
وارد اون اتاق به اصطلاح سوپرایز کوک شدند
نگاهی به اطراف انداخت
همه جا خاموش بود و تنها نوره ستاره های درخشان اطراف اتاق و ماه بزرگی که دورش رز های آبی بود دیده می شد
_این چه سوپ...
با گرفته شدن دستش توسط کوک و کشونده شدنش به سمت ماه حرفش قطع شد
این کار!
وقتی روی استیج ماه رفتند کوک جلوش زانو زد
این زیادی رمانتیک بود و هیا اصلا توقعش رو الان حداقل نداشت
_ماه دنیای من با من ازدواج می کنی؟
با حرف کوک بیشتر تو شوک فرو رفت
صدای داد و فریاد دانشجو ها بلند شده بود و هیا تنها به کوک زل زده بود
بلاخره از شوک خارج شد
اوه!
اون قرار بود دفعه دوم نه بگه
_خودت میدونی دیگه
آروم زمزمه کرد که کوک بشنوه و حالا به جای صورت پوکر یه لبخند دلنشین داشت
_اوه یادم رفت!خب برای بار دوم میپرسم دنیای من میشی؟
هیا ایندفعه خندید و جوابش رو داد
_چرا نشم؟
کوک بلند شد و حلقه رو دستش کرد اما قبل از اینکه بخواد ببوستش تهیونگ یقه ی کتش رو از پشت کشید
و درست دم گوشش لب زد
_یادت رفته چطور پاچه خواری کردی که قبول کنم خواستگاری کنی؟ولی من چیزی راجب بوسه یادم نمیاد
کوک معذب به بقیه نگاه کرد
یهو زد زیر خنده و دست زد
_اوه مبارکمون باشه از پذیرایی لذت ببرید
برگشت و دست تهیونگ رو کشید
_ریدی تو رمانتیک ترین صحنه پسر!قرار فیلمبرداری داشتم!
...
#بی تی اس
#پارت۶۱
§یک هفته بعد§
_هیونگ سگ تو روحت
_هوی بچ
با کلافگی تماس رو قطع کرد
دانشجوهاش رو برای اتمام کلاس به یک پارتی دعوت کرده بود
و قرار خواستگاری!
لعنت بهش که هیا اومده بود و حتی قرار بود بره اما هنوز جیهوپ مکان رو اونجوری که کوک می خواست تزئین نکرده بود!
با پیام صفحه ی گوشیش نگاهی بهش انداخت
_هی تموم شد
ناگهان اخم پیشونیش باز شد و با ذوق به سمت دانشجوها که دور میز بودن رفت
_هی بچه ها!
همه برگشتن و بهش نگاه کردن
_خب من یه سوپرایز براتون دارم همراهم بیاین
همه خوشحال شدند و با خنده دنبالش راه افتادند
نگاهی به هیا که پشت سرش میومد انداخت
دوباره خندید
وارد اون اتاق به اصطلاح سوپرایز کوک شدند
نگاهی به اطراف انداخت
همه جا خاموش بود و تنها نوره ستاره های درخشان اطراف اتاق و ماه بزرگی که دورش رز های آبی بود دیده می شد
_این چه سوپ...
با گرفته شدن دستش توسط کوک و کشونده شدنش به سمت ماه حرفش قطع شد
این کار!
وقتی روی استیج ماه رفتند کوک جلوش زانو زد
این زیادی رمانتیک بود و هیا اصلا توقعش رو الان حداقل نداشت
_ماه دنیای من با من ازدواج می کنی؟
با حرف کوک بیشتر تو شوک فرو رفت
صدای داد و فریاد دانشجو ها بلند شده بود و هیا تنها به کوک زل زده بود
بلاخره از شوک خارج شد
اوه!
اون قرار بود دفعه دوم نه بگه
_خودت میدونی دیگه
آروم زمزمه کرد که کوک بشنوه و حالا به جای صورت پوکر یه لبخند دلنشین داشت
_اوه یادم رفت!خب برای بار دوم میپرسم دنیای من میشی؟
هیا ایندفعه خندید و جوابش رو داد
_چرا نشم؟
کوک بلند شد و حلقه رو دستش کرد اما قبل از اینکه بخواد ببوستش تهیونگ یقه ی کتش رو از پشت کشید
و درست دم گوشش لب زد
_یادت رفته چطور پاچه خواری کردی که قبول کنم خواستگاری کنی؟ولی من چیزی راجب بوسه یادم نمیاد
کوک معذب به بقیه نگاه کرد
یهو زد زیر خنده و دست زد
_اوه مبارکمون باشه از پذیرایی لذت ببرید
برگشت و دست تهیونگ رو کشید
_ریدی تو رمانتیک ترین صحنه پسر!قرار فیلمبرداری داشتم!
...
#بی تی اس
۲.۵k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.