پارت ۴ (بعد کلی انتظار 😔🤌)
بنگچان: خب تو شبیه...
* در باز میشه کوک میاد *
کوک: تو شیبه کس خاصی نیستی ما یه چیز دیگه رو میگفتیم
ا/ت: بنگچان راست میگه؟
کوک :*میاد جلو دستش رو میزاره رو شونه ی ا/ت*الان اون راست میگه من نع؟
ا/ت:*دست کوک رو میندازه پایین*خب اونوومیشناسم وای تورو چی؟
کوک: تو منو نمیشناسی ولی من تورو خوب میشناسم توهم بعدا میفهمی من کیم
`کوک به بنگچان اشاره میکنه که بیاد بیرون `
^^ میرن بیرون ^^
کوک: تو نباید هنوز واقعیت رو بهش بگی اون هنوز تو شوکه بیاز بعدا بهش بگو و اینکه کمتر به معشوقهی من بچسب 😏(پشماتون ریخت)
بنگچان: تو چی میگی آخه تو فکر کردی کی هستی الان فکر کردی این همون دختره؟ خواب دیدی خیره ا/ت اون نیست
کوک: خیلی بده آدم عاشق خواهرش شه (الان خودتون ریختین پشماتون موند)
بنگچان: از کجا معلوم ا/ت همون باشه اون دختر نزدیک ۱۱ ساله نیست
ا/ت: چییییی چیشده؟
کوک : داشتی گوش میدادییی *داد
ا/ت: ارههههه *داد
بنگچان: ساکت شینننننن *داد
ا/ت: داستان چیه من کیم؟من خواهر توهم چطور؟
کوک: خب بزار من بگم
چند سال پیش پدر تو که عموی من باشه مادر تورو توی که کلاپ میبینه و عاشقش میشه و بعد یه مدت تورو حامله میشه ولی عموم میگه تورو به شرطی به دنیا میاره که معشوقهی من باشی و با من ازدواج کنی و مامانت هم قبول میکنه تو تا ۶ سالگی پیش ما بودی ولی یه شب مامانت فرار کرد و با اون کسی که کل عمر بهش میگفتی بابا ازدواج کرد ما تموم این مدت دنبالت میگشیم یه روز هم تورو بردم تو قمار و بابات ترو به من داد تو به مالک واقعیت برگشتی
*ا/ت: کاملا تو شوکه*
*بنگچان: غم و خشم*
یه بادیگارد: آقای جنون یه خانوم اومد دم در عمارت سر صدا میکنه میگه ا/ت کجاست
ا/ت: اون لیان دوستمه
*رفتن دم در*
کوک: هوییییی چته
لیان:خودت چته مردیکه
ا/ت: لیان آرومم من خوبم
بقیه پارت بعد😃
میدونم دیر گذاشتم شرمنده
شرایط: ۳۵ کامنت&۲۵ لایک
غلط املایی دیدی گردن نمیگرم بی سواد هم خودتونید 💅🎀
* در باز میشه کوک میاد *
کوک: تو شیبه کس خاصی نیستی ما یه چیز دیگه رو میگفتیم
ا/ت: بنگچان راست میگه؟
کوک :*میاد جلو دستش رو میزاره رو شونه ی ا/ت*الان اون راست میگه من نع؟
ا/ت:*دست کوک رو میندازه پایین*خب اونوومیشناسم وای تورو چی؟
کوک: تو منو نمیشناسی ولی من تورو خوب میشناسم توهم بعدا میفهمی من کیم
`کوک به بنگچان اشاره میکنه که بیاد بیرون `
^^ میرن بیرون ^^
کوک: تو نباید هنوز واقعیت رو بهش بگی اون هنوز تو شوکه بیاز بعدا بهش بگو و اینکه کمتر به معشوقهی من بچسب 😏(پشماتون ریخت)
بنگچان: تو چی میگی آخه تو فکر کردی کی هستی الان فکر کردی این همون دختره؟ خواب دیدی خیره ا/ت اون نیست
کوک: خیلی بده آدم عاشق خواهرش شه (الان خودتون ریختین پشماتون موند)
بنگچان: از کجا معلوم ا/ت همون باشه اون دختر نزدیک ۱۱ ساله نیست
ا/ت: چییییی چیشده؟
کوک : داشتی گوش میدادییی *داد
ا/ت: ارههههه *داد
بنگچان: ساکت شینننننن *داد
ا/ت: داستان چیه من کیم؟من خواهر توهم چطور؟
کوک: خب بزار من بگم
چند سال پیش پدر تو که عموی من باشه مادر تورو توی که کلاپ میبینه و عاشقش میشه و بعد یه مدت تورو حامله میشه ولی عموم میگه تورو به شرطی به دنیا میاره که معشوقهی من باشی و با من ازدواج کنی و مامانت هم قبول میکنه تو تا ۶ سالگی پیش ما بودی ولی یه شب مامانت فرار کرد و با اون کسی که کل عمر بهش میگفتی بابا ازدواج کرد ما تموم این مدت دنبالت میگشیم یه روز هم تورو بردم تو قمار و بابات ترو به من داد تو به مالک واقعیت برگشتی
*ا/ت: کاملا تو شوکه*
*بنگچان: غم و خشم*
یه بادیگارد: آقای جنون یه خانوم اومد دم در عمارت سر صدا میکنه میگه ا/ت کجاست
ا/ت: اون لیان دوستمه
*رفتن دم در*
کوک: هوییییی چته
لیان:خودت چته مردیکه
ا/ت: لیان آرومم من خوبم
بقیه پارت بعد😃
میدونم دیر گذاشتم شرمنده
شرایط: ۳۵ کامنت&۲۵ لایک
غلط املایی دیدی گردن نمیگرم بی سواد هم خودتونید 💅🎀
۱۳.۵k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.