maide of the mansion
یونجی: شب بود امشب برای اولین بار توی این یک ماه جونگ کوگ زود اومده بود خیلی خوشحال بودم ولی اعصابش خورد بود از طرف دیگه خودمم حال خوشی نداشتم شاممون رو خوردیم کنار هم نشسته بودیم تهیونگ و جیمین مثل همیشه منو میخندوندن و حرف میزدن جونگ کوگ هم بعضی وقتا یه چیزی میگفت ولی خیلی کم تشنم شد بود بلند شدم که سرم گیج رفت و دیگه نفهمیدم چی شد!
تهیونگ: یونجی بلند شد ولی یهو با ضرب افتاد روی زمین منو جیمین سریع بلند شدیم و رفتیم بالا سرش
جیمین: دقیقا داری چه غلطی میکنی جئون جونگ کوک؟ ( با داد )
تهیونگ: یونجی زنته اینو میفهمی ( با داد )
جونگ کوک: توقع داری چیکار کنم؟ بیام براش گریه کنم؟ فقط بی هوش شده نمرده که
تهیونگ: خیلی عوضی شدی جونگ کوک
جیمین: سریع ماشین منو بیارین
جونگ کوک: بلند شدم که باهاشون برم که گوشیم زنگ خورد
سومین: الو؟
سلام جونگ کوک
جونگ کوک: سلام
بله؟
سومین: حالم خوب نیست دلم درد میکنه میای پیشم؟
جونگ کوک: یه ارام بخش بخور سریع میام میریم دکتر
سومین: باشه عزیزم
تهیونگ: یونجی رو بغل کردم و گذاشتم تو ماشین که جونگ کوک با سرعت اومد بیرون
کجا میری؟
جونگ کوک: برام یه کار فوری پیش اومده باید برم
تهیونگ: چه کاری مهم تر از زنته؟؟
جونگ کوک: یونجی اخرین اولویت منه!!
تهیونگ: خیله خب
از این حرفت پشیمون میشی اینو هیچ وقت یادت نره جئون جونگ کوک
۱۱:۴۰ شب
یونجی: چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم سرم خیلی درد میکرد دو رو برم رو نگاه کردم کسی نبود
پرستار: بلاخره بهوش اومدی
یونجی: ببخشید .......کسی با من اومده
پرستار: اره
یونجی: میشه...بگید....کیا....هستن
پرستار: گفتن که اسماشون تهیونگ و جیمین و جانگ می و می سون هست
یونجی: کس دیگه ای باهاشون نیست
پرستار: نه
منتظر کسی هستی؟
یونجی: ام...همسرم
پرستار: همسر؟تو خیلی جوونی کی ازدواج کردی
یونجی: ۲ ماه پیش
پرستار: خوشبخت باشید
نه همسرت نیستش
یونجی: خیلی ممنونم
جونگ کوک: سریع رفتم پیش سومین
سومین: اه جونگ کوکا اومدی دلم درد میکنه
جونگ کوک: بیا بریم دکتر
سومین: تو پیشم باشی خوب میشم
جونگ کوک: اینطوری نمیشه باید بریم دکتر
♡♡♡♡
تهیونگ: یونجی بلند شد ولی یهو با ضرب افتاد روی زمین منو جیمین سریع بلند شدیم و رفتیم بالا سرش
جیمین: دقیقا داری چه غلطی میکنی جئون جونگ کوک؟ ( با داد )
تهیونگ: یونجی زنته اینو میفهمی ( با داد )
جونگ کوک: توقع داری چیکار کنم؟ بیام براش گریه کنم؟ فقط بی هوش شده نمرده که
تهیونگ: خیلی عوضی شدی جونگ کوک
جیمین: سریع ماشین منو بیارین
جونگ کوک: بلند شدم که باهاشون برم که گوشیم زنگ خورد
سومین: الو؟
سلام جونگ کوک
جونگ کوک: سلام
بله؟
سومین: حالم خوب نیست دلم درد میکنه میای پیشم؟
جونگ کوک: یه ارام بخش بخور سریع میام میریم دکتر
سومین: باشه عزیزم
تهیونگ: یونجی رو بغل کردم و گذاشتم تو ماشین که جونگ کوک با سرعت اومد بیرون
کجا میری؟
جونگ کوک: برام یه کار فوری پیش اومده باید برم
تهیونگ: چه کاری مهم تر از زنته؟؟
جونگ کوک: یونجی اخرین اولویت منه!!
تهیونگ: خیله خب
از این حرفت پشیمون میشی اینو هیچ وقت یادت نره جئون جونگ کوک
۱۱:۴۰ شب
یونجی: چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم سرم خیلی درد میکرد دو رو برم رو نگاه کردم کسی نبود
پرستار: بلاخره بهوش اومدی
یونجی: ببخشید .......کسی با من اومده
پرستار: اره
یونجی: میشه...بگید....کیا....هستن
پرستار: گفتن که اسماشون تهیونگ و جیمین و جانگ می و می سون هست
یونجی: کس دیگه ای باهاشون نیست
پرستار: نه
منتظر کسی هستی؟
یونجی: ام...همسرم
پرستار: همسر؟تو خیلی جوونی کی ازدواج کردی
یونجی: ۲ ماه پیش
پرستار: خوشبخت باشید
نه همسرت نیستش
یونجی: خیلی ممنونم
جونگ کوک: سریع رفتم پیش سومین
سومین: اه جونگ کوکا اومدی دلم درد میکنه
جونگ کوک: بیا بریم دکتر
سومین: تو پیشم باشی خوب میشم
جونگ کوک: اینطوری نمیشه باید بریم دکتر
♡♡♡♡
۲۸.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.