فیک جونگ کوک پارت ۹۵ (معشوقه) فصل ۲
ا.ت: نههههه اونو نکششش
کوک: عوض..ی به ا.ت دست..ن..نزن(سرفه
ا.ت :جونگ کوکککک(جیغ
(من یه سوال دارم..چرا من گریم نمیگیره هیچ..بدتر همش دارم میخندم؟😂..الان حتما میگین مگه باید ناراحت میشدم😂..من اصلا داخل غمگین نوشتن خوب نیستم شرمنده 🤧😂)
یه دفعه شل شد و کامل روی زمین افتاد..همش تقلا میکردم که خودمو آزاد کنم ولی نمیشد..یه دفعه پای اون دونفر که منو گرفته بودن رو لگد کردم و دویدم سمت جونگ کوک که دوباره اومدن سمتم..
ا.ت: نمیزارم بهش دست بزنیدد
سویون: من با اون کاری ندارم کوچولو!..من با تو کار دارم!
اومد سمتم ولی نمیذاشتم منو بگیره..همش مقاومت میکردم هه انگار یادشون رفته من دفاع شخصی بلدم!..سه تاشون رو حسابی کتک زدم ولی زورم به سویون نمیرسید..یه دفعه منو بلند کرد و روی شونش انداخت..
ا.ت: ولممم کنننن
یه دفعه دیدم تهیونگ و بقیه ی اعضا همراه بادیگارداشون اومدن..وقتی میگن فرشته ی نجات منظورشون اینه ایولللل..تهیونگ سریع دوید سمت ما..جونگ کوک رو از روی زمین بلند کرد و گریه میکرد..
تهیونگ: جونگ کوک..پاشوووو نگو که مردییییی چرا منو تنها گذاشتییییی(گریه
کوک: ن..نمردم اسکول..فقط یکم د..دستاتو شل کن..د..دارم..خفه م..میشم..
ا.ت: تو نمردییییی من فک کردم ولم کردی لعنتیییی(جیغ)
تهیونگ یه دفعه چرخید سمت من و سویون..
تهیونگ: من فکر میکردم که جونگ کوک مقصره ولی ا.ت اینو فراموش نکن که من نمیزارم هیچکس به رفیقام آسیب بزنه و هرکس که باسه نابودش میکنم..حتی اگه اون یه نفر تو باشی!
ا.ت: چ..چی میگی ت..تهیونگ..
یه دفعه از جونگ کوک جدا شد و تفنگشو درآوردم و سمت من گرفت..سویون یهو منو پرت کرد زمین و خواست فرار کنه که جیمین یه تیر توی پاش خالی کرد..
سویون: آههههه لعنتیی..
وقتی پرتم کرد دلم خیلی درد گرفت..به خودم جمع شدم..داشتم از درد میمردم..
جیمین: ا.ت تو چطور تونستی..(بغض
ا.ت: ن..نه جیمین اونطور که تو فکر میکنی نیست..(بغض)..آههه..دلم..(زیر لب)
یه دفعه تهیونگ رفت سمت سویون..
تهیونگ: خداحافظ عوضی!
یه دفعه یه تیر توی سرش خالی کرد!..میا رو یه گوشه دید که دست و پاهاش بستس..رفت سمتش..
تهیونگ: و تو..فک کردی تورو فراموش میکنم؟
میا: خواهش میکنم اگه بزاری زنده بمونم قول میدم هرشب زیر خوابت باشم..اصلا قول میدم زیر خواب همتون باشم..
تهیونگ: هه من نیازی ندارم که یه هرzه مثل تو زیر خوابم باشه..به قول جونگ کوک..شب بخیر هرzه ی گشاد!
و یهو یه تیر توی سرش خالی کرد..برگشت سمت من و نزدیکم شد..ولی من هنوز از درد به خودم جمع شده بودم..نگران بودم که نکنه بچم سقط شده باشه..خیلی درد داشتم..
تهیونگ: و اما تو...
_____
خب اینم شد ۶ پارت😁...و در پایان میگم بچه ها وقتی یه روز یا دوروز نیومدم فک نکنین که مردم یا ول کردم رفتم😶🩷
کوک: عوض..ی به ا.ت دست..ن..نزن(سرفه
ا.ت :جونگ کوکککک(جیغ
(من یه سوال دارم..چرا من گریم نمیگیره هیچ..بدتر همش دارم میخندم؟😂..الان حتما میگین مگه باید ناراحت میشدم😂..من اصلا داخل غمگین نوشتن خوب نیستم شرمنده 🤧😂)
یه دفعه شل شد و کامل روی زمین افتاد..همش تقلا میکردم که خودمو آزاد کنم ولی نمیشد..یه دفعه پای اون دونفر که منو گرفته بودن رو لگد کردم و دویدم سمت جونگ کوک که دوباره اومدن سمتم..
ا.ت: نمیزارم بهش دست بزنیدد
سویون: من با اون کاری ندارم کوچولو!..من با تو کار دارم!
اومد سمتم ولی نمیذاشتم منو بگیره..همش مقاومت میکردم هه انگار یادشون رفته من دفاع شخصی بلدم!..سه تاشون رو حسابی کتک زدم ولی زورم به سویون نمیرسید..یه دفعه منو بلند کرد و روی شونش انداخت..
ا.ت: ولممم کنننن
یه دفعه دیدم تهیونگ و بقیه ی اعضا همراه بادیگارداشون اومدن..وقتی میگن فرشته ی نجات منظورشون اینه ایولللل..تهیونگ سریع دوید سمت ما..جونگ کوک رو از روی زمین بلند کرد و گریه میکرد..
تهیونگ: جونگ کوک..پاشوووو نگو که مردییییی چرا منو تنها گذاشتییییی(گریه
کوک: ن..نمردم اسکول..فقط یکم د..دستاتو شل کن..د..دارم..خفه م..میشم..
ا.ت: تو نمردییییی من فک کردم ولم کردی لعنتیییی(جیغ)
تهیونگ یه دفعه چرخید سمت من و سویون..
تهیونگ: من فکر میکردم که جونگ کوک مقصره ولی ا.ت اینو فراموش نکن که من نمیزارم هیچکس به رفیقام آسیب بزنه و هرکس که باسه نابودش میکنم..حتی اگه اون یه نفر تو باشی!
ا.ت: چ..چی میگی ت..تهیونگ..
یه دفعه از جونگ کوک جدا شد و تفنگشو درآوردم و سمت من گرفت..سویون یهو منو پرت کرد زمین و خواست فرار کنه که جیمین یه تیر توی پاش خالی کرد..
سویون: آههههه لعنتیی..
وقتی پرتم کرد دلم خیلی درد گرفت..به خودم جمع شدم..داشتم از درد میمردم..
جیمین: ا.ت تو چطور تونستی..(بغض
ا.ت: ن..نه جیمین اونطور که تو فکر میکنی نیست..(بغض)..آههه..دلم..(زیر لب)
یه دفعه تهیونگ رفت سمت سویون..
تهیونگ: خداحافظ عوضی!
یه دفعه یه تیر توی سرش خالی کرد!..میا رو یه گوشه دید که دست و پاهاش بستس..رفت سمتش..
تهیونگ: و تو..فک کردی تورو فراموش میکنم؟
میا: خواهش میکنم اگه بزاری زنده بمونم قول میدم هرشب زیر خوابت باشم..اصلا قول میدم زیر خواب همتون باشم..
تهیونگ: هه من نیازی ندارم که یه هرzه مثل تو زیر خوابم باشه..به قول جونگ کوک..شب بخیر هرzه ی گشاد!
و یهو یه تیر توی سرش خالی کرد..برگشت سمت من و نزدیکم شد..ولی من هنوز از درد به خودم جمع شده بودم..نگران بودم که نکنه بچم سقط شده باشه..خیلی درد داشتم..
تهیونگ: و اما تو...
_____
خب اینم شد ۶ پارت😁...و در پایان میگم بچه ها وقتی یه روز یا دوروز نیومدم فک نکنین که مردم یا ول کردم رفتم😶🩷
۸.۲k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.