𝑰'𝒎 𝒑𝒓𝒐𝒎𝒊𝒔𝒆!
هههسهثه
PART 9
ویو نویسنده دونفر توی هزار توی گیر افتاده بودند
جونگ هی رو صندلی مخصوصش لم داده بود و گفت
::زمان شروع شد آماده باشید.
ته:اگه دستم بهت برسه کاری میکنم آرزوی مرگ کنی(فریاد)
جونگ هی:ببینیم و بشنویم آقای کیم تهیونگ وقتت داره میره هاا نمیخوای پارتنرتو نجات بدی؟
۵ دقیقه از زمان گذشته بود زوزه های گرگ داشت بلند میشد و دختر کوچولوی ما هم بیشتر میترسید.
ویو ا/ت
مرتی*که خیلی سرده گندش بزنن هی داره تاریک تر میشه
حدود ۲۰ دقیقه گذشته بود گرگ داستان ما به بوی ا/ت برخورده بود و با سرعت داشت دنبالش میکرد
تهیونگ که با عصبانیت همه راه ها رو داشت امتحان میکرد.
صدایی شبیه دویدن گرگ شنید میترسید اتفاقی برای ا/ت بیوفته. خب اره اون ازش کمی خوشش میومد ولی نمیدونست دختر کوچولو نه بلکه خوشش میومد بلکه عاشقش هم بود!.
ویو ا/ت
هر لحظه برام ترسناک تر میشد ش*ت بم بسته!
میخواست برگرده که گرگ از اونور فرا رسید
ا/ت که نفس نفس میزد دقت کرد و...
ا/ت:جینس ؟تو... تویی؟
آه پسر کوچولوم منو یادت میاد؟ وقتی کوچیک بودی به سرپرستی گرفتم دوست که نداری مامانی رو بخوری نه؟
گرگ که انگار در حال فکر کردن بود
یک هو به ا/ت حمله کرد
ا/ت:
جینس بهم حمله کرد امید وار بودم یادش بیاد!
حدود ۱۰ ثانیه چشام بسته بود منتظر بودم تیکه پاره شم که چیز خیسی رو گونم حس کردم
نویسنده:
جینس فهمیده بود اون مامانی شه داشت ابراز علاقشو با لیس زدن نشون میداد
ا/ت که لبخند ملیحی زد نازش کرد و بوسه ای روی سرش گذاشت
ا/ت:پسر کوچولوم میتونی کسی رو واسم پیدا کنی؟
تیکه دستمالی در آورد و جینس بویید شروع به دویدن کرد و ا/ت دنبال اون بود
وقتی به تهیونگ رسیدن ته فکر میکرد جینس میخواد بهش حمله کنه ولی جلوش وایساد
و....
شرط پارت قبل رو نرسوندید حمایت ها خیلی کمه🤏🫠
PART 9
ویو نویسنده دونفر توی هزار توی گیر افتاده بودند
جونگ هی رو صندلی مخصوصش لم داده بود و گفت
::زمان شروع شد آماده باشید.
ته:اگه دستم بهت برسه کاری میکنم آرزوی مرگ کنی(فریاد)
جونگ هی:ببینیم و بشنویم آقای کیم تهیونگ وقتت داره میره هاا نمیخوای پارتنرتو نجات بدی؟
۵ دقیقه از زمان گذشته بود زوزه های گرگ داشت بلند میشد و دختر کوچولوی ما هم بیشتر میترسید.
ویو ا/ت
مرتی*که خیلی سرده گندش بزنن هی داره تاریک تر میشه
حدود ۲۰ دقیقه گذشته بود گرگ داستان ما به بوی ا/ت برخورده بود و با سرعت داشت دنبالش میکرد
تهیونگ که با عصبانیت همه راه ها رو داشت امتحان میکرد.
صدایی شبیه دویدن گرگ شنید میترسید اتفاقی برای ا/ت بیوفته. خب اره اون ازش کمی خوشش میومد ولی نمیدونست دختر کوچولو نه بلکه خوشش میومد بلکه عاشقش هم بود!.
ویو ا/ت
هر لحظه برام ترسناک تر میشد ش*ت بم بسته!
میخواست برگرده که گرگ از اونور فرا رسید
ا/ت که نفس نفس میزد دقت کرد و...
ا/ت:جینس ؟تو... تویی؟
آه پسر کوچولوم منو یادت میاد؟ وقتی کوچیک بودی به سرپرستی گرفتم دوست که نداری مامانی رو بخوری نه؟
گرگ که انگار در حال فکر کردن بود
یک هو به ا/ت حمله کرد
ا/ت:
جینس بهم حمله کرد امید وار بودم یادش بیاد!
حدود ۱۰ ثانیه چشام بسته بود منتظر بودم تیکه پاره شم که چیز خیسی رو گونم حس کردم
نویسنده:
جینس فهمیده بود اون مامانی شه داشت ابراز علاقشو با لیس زدن نشون میداد
ا/ت که لبخند ملیحی زد نازش کرد و بوسه ای روی سرش گذاشت
ا/ت:پسر کوچولوم میتونی کسی رو واسم پیدا کنی؟
تیکه دستمالی در آورد و جینس بویید شروع به دویدن کرد و ا/ت دنبال اون بود
وقتی به تهیونگ رسیدن ته فکر میکرد جینس میخواد بهش حمله کنه ولی جلوش وایساد
و....
شرط پارت قبل رو نرسوندید حمایت ها خیلی کمه🤏🫠
۲.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.