عشق جدیدم مافیا Part 40
پارت ⁴⁰
ا.ت ویو :
اما نزاشتن که من برم داخل و رفتم تو راهرو و با گوشیم به بچه ها زنگ زدم
ا.ت : الو جیمین همین الان بیاید بیمارستان .......
جیمین: باشه
بعد ۱۰ مین
دیدم که اومدن
جینوها : ا.ت گریه نکن من مطمئنم که حالش خوب میشه
بعد ۵ مین (چه قدر گشاد شدم )
پرستار : ببخشید همراهان اقای کیم تهیونگ ؟
ا.ت : بله بله خودم هستم
پرستار : اقای کیم تو کما هستن و بهوش اومدنشون ۵۰ ۵۰ هست
ا.ت : باشه خیلی ممنون
جیمین :ا.ت چی شد ؟
ا.ت : تو کماست
کوک : بیچاره چه قدر بلا سرش میاد
۳۰ مین بعد
جیمین : بچه ها پاشید بریم خونه فردا میایم
ا.ت : شما برید من نمیام
کوک : باشه بچه ها بریم
جینوها : عه کوک چی میگی ؟ اینجوری تنهاش بزاریم ؟
کوک : درکش کن . بیاید بریم
بچه ها رفتن . ساعت ۲ صبح بود که خوابم برد
صبح :
بلند شدم از خواب . کل بدنم درد میکرد . رفتم تهیونگ رو از پشت شیشه نگاه کردم ا.ت: تهیونگا ..... زود بیدار شو تا.........
ادامه ندادم و رفتم خونه
هر روز میاومدم بهش سر میزدم
۴ روز بعد
مثل هر روز پاشدم رفتم بیمارستان و چند ساعت گذشت و ساعت ۵ عصر شد
اونقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
پرستار : خانم کیم ........ خانم کیم .........خانم کیم بیدارشید
ا.ت : چی شده ؟
پرستار : اقای کیم تهیونگ به هوش اومدن و الان بخششون عوض شده فردا هم مرخص میشن
ا.ت : الان میتونم ببینمشون ؟
پرستار البته با من بیاید ........................
بچه ها 4 پارت دیگه فیک تموم میشه😢
ا.ت ویو :
اما نزاشتن که من برم داخل و رفتم تو راهرو و با گوشیم به بچه ها زنگ زدم
ا.ت : الو جیمین همین الان بیاید بیمارستان .......
جیمین: باشه
بعد ۱۰ مین
دیدم که اومدن
جینوها : ا.ت گریه نکن من مطمئنم که حالش خوب میشه
بعد ۵ مین (چه قدر گشاد شدم )
پرستار : ببخشید همراهان اقای کیم تهیونگ ؟
ا.ت : بله بله خودم هستم
پرستار : اقای کیم تو کما هستن و بهوش اومدنشون ۵۰ ۵۰ هست
ا.ت : باشه خیلی ممنون
جیمین :ا.ت چی شد ؟
ا.ت : تو کماست
کوک : بیچاره چه قدر بلا سرش میاد
۳۰ مین بعد
جیمین : بچه ها پاشید بریم خونه فردا میایم
ا.ت : شما برید من نمیام
کوک : باشه بچه ها بریم
جینوها : عه کوک چی میگی ؟ اینجوری تنهاش بزاریم ؟
کوک : درکش کن . بیاید بریم
بچه ها رفتن . ساعت ۲ صبح بود که خوابم برد
صبح :
بلند شدم از خواب . کل بدنم درد میکرد . رفتم تهیونگ رو از پشت شیشه نگاه کردم ا.ت: تهیونگا ..... زود بیدار شو تا.........
ادامه ندادم و رفتم خونه
هر روز میاومدم بهش سر میزدم
۴ روز بعد
مثل هر روز پاشدم رفتم بیمارستان و چند ساعت گذشت و ساعت ۵ عصر شد
اونقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
پرستار : خانم کیم ........ خانم کیم .........خانم کیم بیدارشید
ا.ت : چی شده ؟
پرستار : اقای کیم تهیونگ به هوش اومدن و الان بخششون عوض شده فردا هم مرخص میشن
ا.ت : الان میتونم ببینمشون ؟
پرستار البته با من بیاید ........................
بچه ها 4 پارت دیگه فیک تموم میشه😢
۷.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.