پارت 5(black rose)
پارت 5(black rose)
5سال بعد.....
ویو ا.ت
پنج سال از نبودنش میگذره انگار نصفه قلبم سیاه شده دیگ از این دنیا بدن از آدماش خودش از همه (با گریه و ناله)
داشتم گریه میکردم که ما مانم درو وا کرد
م.ت :باز نشسته بخاطر یکی آنقدر گریه کرده دخترهای دیوانه بخاطر یک پیر مرد
ا.ت:مامانم لطفا در بارهی بابای درست صحبت کن
م.ت:اگه نکنم اصن کاشکی به دنیا نمیومدی
ا.ت :مامانم تمومش کن ازت بدم میاد
ویو ا.ت
این حرفو زدم و مامانم یکی محکم زد تو گوشم که افتادم صورتم قرمز شده بود دستام رو کنار گوشمام گرفتم و داد میزنم تمومش کن و گلدون روی میزنم شکستم مامانم جیغ میزد و شیشه های شکستهی گلدون تو دستام فشار میدادم زدم از خونه بیرون و تنها جای که حالم خوب میشد رفتم سر خاک بابایم سنگ قبر بقل کردم و داد میزدم بگرد این زندگی بدون تو برام معنی ندارههههه بابایی
ویو نادیا
با مامانم دعوای شدیدی کردم حالم از زندگیم بهم میخوره و تنها جای که حالم خوب میشد رفتم سر خاک بابای دیدم یکی نشسته داره گریه میکنه دیدم ا.ت سریع رفتم بغلش کردم دستاش زخمی و خونی بود
نادیا:ا.ت قربونت برم چرا گریه میکنی چرا دستات خونی
ا.ت : نادیااا (با ناله و خستگی)
نادیا :هیششش
ا.ت نادیا منو تو بغلش گرم کرد و هردو بی صدا اشک میریختیم وتو دلمون آتیش بود دیگه شب شده بود باید میرفتیم اما نمیخوام برم خونه
ا.ت :میگم نادیا میشه بیام خونه شما
نادیا :آه شرمنده من با مامانم دعوا کردن بیا بریم خونه کلبه من کیلدشو داریم
ا.ت :باشه
ادامه دارد.......
بچه ها من دوروز نبودم همین الان اومدم خونه ولی فردا برا جبران دو پارت میزارم
5سال بعد.....
ویو ا.ت
پنج سال از نبودنش میگذره انگار نصفه قلبم سیاه شده دیگ از این دنیا بدن از آدماش خودش از همه (با گریه و ناله)
داشتم گریه میکردم که ما مانم درو وا کرد
م.ت :باز نشسته بخاطر یکی آنقدر گریه کرده دخترهای دیوانه بخاطر یک پیر مرد
ا.ت:مامانم لطفا در بارهی بابای درست صحبت کن
م.ت:اگه نکنم اصن کاشکی به دنیا نمیومدی
ا.ت :مامانم تمومش کن ازت بدم میاد
ویو ا.ت
این حرفو زدم و مامانم یکی محکم زد تو گوشم که افتادم صورتم قرمز شده بود دستام رو کنار گوشمام گرفتم و داد میزنم تمومش کن و گلدون روی میزنم شکستم مامانم جیغ میزد و شیشه های شکستهی گلدون تو دستام فشار میدادم زدم از خونه بیرون و تنها جای که حالم خوب میشد رفتم سر خاک بابایم سنگ قبر بقل کردم و داد میزدم بگرد این زندگی بدون تو برام معنی ندارههههه بابایی
ویو نادیا
با مامانم دعوای شدیدی کردم حالم از زندگیم بهم میخوره و تنها جای که حالم خوب میشد رفتم سر خاک بابای دیدم یکی نشسته داره گریه میکنه دیدم ا.ت سریع رفتم بغلش کردم دستاش زخمی و خونی بود
نادیا:ا.ت قربونت برم چرا گریه میکنی چرا دستات خونی
ا.ت : نادیااا (با ناله و خستگی)
نادیا :هیششش
ا.ت نادیا منو تو بغلش گرم کرد و هردو بی صدا اشک میریختیم وتو دلمون آتیش بود دیگه شب شده بود باید میرفتیم اما نمیخوام برم خونه
ا.ت :میگم نادیا میشه بیام خونه شما
نادیا :آه شرمنده من با مامانم دعوا کردن بیا بریم خونه کلبه من کیلدشو داریم
ا.ت :باشه
ادامه دارد.......
بچه ها من دوروز نبودم همین الان اومدم خونه ولی فردا برا جبران دو پارت میزارم
۴.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.