دختری از جنس جاسوس(پارت88)
(محل کار انیا)
کارن(رئیس جدید انیا):خب مأمور دارک نایت یه مأموریت برات دارم
انیا:چه مأموریتی
کارن:یه مردی به اسم مایکل ویلیامز میخواد جنگ راه بندازه وظیفه ی تو اینه که قبل اینکه این کارو بکنه نقشه هاش رو غیرفعال کنی
انیا:مایکی میلیامز؟
کارت:اره
انیا:اون یه پسر نداره
کارن:یه پسر به اسم تام ویلیامز و یه دختر به تینا ویلیامز
انیا:فهمیدم یه نقشه دارم
کارن:چه نقشه ای؟
انیا:نقشه استریکس رو یادتونه
کارن:اره
انیا:دختره من ینی دایانا با پسرش همکلاسیه اگه اونا باهم دوست بشن میتونیم به مایکی ویلیامز نزدیک بشیم و نقشه ها رو نابود کنیم
کارن:عالیه ولی خیلی مراقب باش میتونی از توایلایت هم کمک بگیری
انیا:چشم
(خونه ملیندا)
دینگ دینگ*
خدمتکار:کیه؟
دامیان:منم اومدم مادرمو ببینم
خدمتکار:ارباب دامی شمایید الان درو باز میکنم(باز کردن در)
دامیان:سلام مامان اومدم یه سری بهت بزنم
ملیندا:سلام پسرم حالت خوبه بیا بشین
دامیان میره میشینه
ملیندا:خوبی عزیزم انیا بچه ها همشون خوبن شنیدم دایانا با یه پسر اشنا شده دیون هم با یه دختر
دامیان:اها اون چیز مهمی نیس
ملیندا:حالا کیا هستن
دامیان:تام ویلیامز و کاترین فرانکلین
ملیندا:ویلیامز؟(با شوک)
دامیان:اره چطور مگه
ملیندا:اخه اونام قدرت دارن
دامیان:ینی چی
ملیندا:قدرت اونا اسمش دود سیاهه
دامیان:خطرناکه؟
ملیندا:خب نه زیاد ولی در اولین بوسه با عشق واقعیش قدرت گلوله خونین در بدن فرد متقابل میره و اگر قدرت دیگه ای داره اون قدرت نابود میشه اکثرا این افراد که قدرت دود سیاه دارن خوناشامم هستن
دامیان:یاخدا
ملیندا:ولی به کسی نگو
دامیان:چشم
ملیندا:و گفتی کاترین فرانکلین اونم قدرت کنترل جاذبه داره
دامیان:یا حضرت پشم
ملیندا:اره دیگه پس مراقب باش
دامیان:باشه
یهویی گوشی دامیان زنگ میخوره دامیان نگا میکنه میبینه انیا زنگ زده
دامیان:الو عزیزم
انیا:دامی یه مأموریت جدید داریم مث مأموریت استریکس توعم باید کمکم کنی
دامیان:باشه الان بیام سازمان
انیا:اره
دامیان:باشه خدافظ
انیا:خدافظ
ملیندا:انیا بود؟
دامیان:اره مامان من باید برم پیش انیا کار فوری داره
ملیندا:باشه بیشتر بهمون سر بزن خدافظ
دامیان:خدافظ
پرش روی مدرسه*
تالیا:ولی واقعا عجیبه کنترل جاذبه
مارگو:دقیقا
دایانا:اره ولی به کسی نباید بگیم
مارگو:راس میگی
تام:سلام خانم خوشگله
دایانا:باز چه مرگته(یکم سرخ)
تام:هیچی فقط اومدم ببینمت
دایانا:برو گمشوبابا الدنگ
تام:چی فرمودین
دایانا:برو گمشو
تام:به به بلبل زبون شدی
تالیا:بروگمشو دیگه
تام:به تو چه
تینا:داداش اون دختره کیه
تام:خواهر اون هیچکس نیست
تینا:انگاری یه دزمونده
تام:خب اره
تینا:پس با سلیقه ای داداش چطوره به بابا بگم که باهاش اشنا شدی
تام:اون هیچکس من نیست
تینا:وقتی اینطوری میگی ینی یکی هست مثلا دوس دخترت
دایانا:اصن من به این بریخت میخورم
تینا:اره
انیا که داشت از اون بالا دیدشون میزد گفت…
انیا:هنوز رابطه ی خوبی ندارن
دامیان:اره درسته
انیا:تو کی اومدی
دامیان:خیلی وقته دارم دیدیشون میزنم
تینا:بگو دیگه داداشی اون کیه
تام:اون دایانا دزمونده
تینا:نه بیشتر توضیح بده
دایانا:…
کارن(رئیس جدید انیا):خب مأمور دارک نایت یه مأموریت برات دارم
انیا:چه مأموریتی
کارن:یه مردی به اسم مایکل ویلیامز میخواد جنگ راه بندازه وظیفه ی تو اینه که قبل اینکه این کارو بکنه نقشه هاش رو غیرفعال کنی
انیا:مایکی میلیامز؟
کارت:اره
انیا:اون یه پسر نداره
کارن:یه پسر به اسم تام ویلیامز و یه دختر به تینا ویلیامز
انیا:فهمیدم یه نقشه دارم
کارن:چه نقشه ای؟
انیا:نقشه استریکس رو یادتونه
کارن:اره
انیا:دختره من ینی دایانا با پسرش همکلاسیه اگه اونا باهم دوست بشن میتونیم به مایکی ویلیامز نزدیک بشیم و نقشه ها رو نابود کنیم
کارن:عالیه ولی خیلی مراقب باش میتونی از توایلایت هم کمک بگیری
انیا:چشم
(خونه ملیندا)
دینگ دینگ*
خدمتکار:کیه؟
دامیان:منم اومدم مادرمو ببینم
خدمتکار:ارباب دامی شمایید الان درو باز میکنم(باز کردن در)
دامیان:سلام مامان اومدم یه سری بهت بزنم
ملیندا:سلام پسرم حالت خوبه بیا بشین
دامیان میره میشینه
ملیندا:خوبی عزیزم انیا بچه ها همشون خوبن شنیدم دایانا با یه پسر اشنا شده دیون هم با یه دختر
دامیان:اها اون چیز مهمی نیس
ملیندا:حالا کیا هستن
دامیان:تام ویلیامز و کاترین فرانکلین
ملیندا:ویلیامز؟(با شوک)
دامیان:اره چطور مگه
ملیندا:اخه اونام قدرت دارن
دامیان:ینی چی
ملیندا:قدرت اونا اسمش دود سیاهه
دامیان:خطرناکه؟
ملیندا:خب نه زیاد ولی در اولین بوسه با عشق واقعیش قدرت گلوله خونین در بدن فرد متقابل میره و اگر قدرت دیگه ای داره اون قدرت نابود میشه اکثرا این افراد که قدرت دود سیاه دارن خوناشامم هستن
دامیان:یاخدا
ملیندا:ولی به کسی نگو
دامیان:چشم
ملیندا:و گفتی کاترین فرانکلین اونم قدرت کنترل جاذبه داره
دامیان:یا حضرت پشم
ملیندا:اره دیگه پس مراقب باش
دامیان:باشه
یهویی گوشی دامیان زنگ میخوره دامیان نگا میکنه میبینه انیا زنگ زده
دامیان:الو عزیزم
انیا:دامی یه مأموریت جدید داریم مث مأموریت استریکس توعم باید کمکم کنی
دامیان:باشه الان بیام سازمان
انیا:اره
دامیان:باشه خدافظ
انیا:خدافظ
ملیندا:انیا بود؟
دامیان:اره مامان من باید برم پیش انیا کار فوری داره
ملیندا:باشه بیشتر بهمون سر بزن خدافظ
دامیان:خدافظ
پرش روی مدرسه*
تالیا:ولی واقعا عجیبه کنترل جاذبه
مارگو:دقیقا
دایانا:اره ولی به کسی نباید بگیم
مارگو:راس میگی
تام:سلام خانم خوشگله
دایانا:باز چه مرگته(یکم سرخ)
تام:هیچی فقط اومدم ببینمت
دایانا:برو گمشوبابا الدنگ
تام:چی فرمودین
دایانا:برو گمشو
تام:به به بلبل زبون شدی
تالیا:بروگمشو دیگه
تام:به تو چه
تینا:داداش اون دختره کیه
تام:خواهر اون هیچکس نیست
تینا:انگاری یه دزمونده
تام:خب اره
تینا:پس با سلیقه ای داداش چطوره به بابا بگم که باهاش اشنا شدی
تام:اون هیچکس من نیست
تینا:وقتی اینطوری میگی ینی یکی هست مثلا دوس دخترت
دایانا:اصن من به این بریخت میخورم
تینا:اره
انیا که داشت از اون بالا دیدشون میزد گفت…
انیا:هنوز رابطه ی خوبی ندارن
دامیان:اره درسته
انیا:تو کی اومدی
دامیان:خیلی وقته دارم دیدیشون میزنم
تینا:بگو دیگه داداشی اون کیه
تام:اون دایانا دزمونده
تینا:نه بیشتر توضیح بده
دایانا:…
۴.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.