Part : 1۸
Part : 1۸ 《بال های سیاه》
جونگکوک شوکه شد...اون دختر چطوری انقدر ازش اطلاعات داشت..نکنه به خاطر طمع به مال و اموال زیاد پدرش اومده زاغ سیاه اونو چوب زده؟!
نکنه یه استاکر باشه؟! شایدم پاپاراتزی؟؟!
اون دختر زیبا میتونست هر چیزی باشه..
زیبا؟! آره..از نظر جونگکوک اون دختر زیبا بود..خیلی زیبا..
موهای کوتاه مشکی حالت دارش..بینی باریک و خوش فرمش..گونه های کمی سرخ و برجسته اش ..لب های درشت و سرخش که هر از گاهی اون ها رو زبون میزد و باعث میشد براق تر به نظر بیان...
چشم های کشیده و زیبای سبز که با سایه و خط چشم سیاه پوشونده شده بودن...پوست سفید و صافش... هیکل بسیار قشنگش که همه ی منحنی ها و فرو رفتگی ها سر جای خودشون بودن و مشخص بود که این هیکل ورزیده و زیباش با سالها ورزش و باشگاه به دست اومده...البته پسر حتی روحش هم خبر دار نبود که این دختر قهرمان مبارزات زیر زمینیه و هیکل ورزیده و بسیار زیباش به خاطر همون مبارزه هاست...حتی به دستان ظریف و استخوونی دختر هم دقت کرده بود و اون ها رو به خاطر زیباییشون تحسین کرده بود... اگه یه جایه دیگه و یه جور دیگه با دختر آشنا شده بود شاید ازش شماره میخواست!
اما این اطلاعاتی که اون دختر ازش داشت اطلاعاتی نبودن که هر کسی در مورد پسر کوچیک خاندان بزرگ جئون داشته باشه...اونم اطلاعاتی به این دقیقی! پس احتمالا اون دختر یه جادوگر بود..شایدم یه استاکر.. یا شایدم هر چیز دیگه ای که جونگکوک حتی نمی تونست بهش فکر کنه..
پس سعی کرد خودش مشکلش رو به سبک خودش حل کنه..قبل از اینکه پدرش از این قضيه بویی ببره و به سبک خاندان جئون حلش کنه:
_ ببینین خانوم راستش من دارم خیلی باهاتون خوب برخورد میکنم و به پلیس راجب این نقض حریم خصوصی که کردین و کش رفتن اطلاعات شخصیه من چیزی نمیگم..اما مطمئن باشین اگه پدرم بفهمه که به یه استاکر برخورد کردم مطمئنأ بر خورد خوبی باهاتون نداره و اینطوری تویه دردسر بزرگی میوفتین! پس خواهشا دیگه منو دنبال نکنین و استاکرم نباشین!
ماریا اونقدری تویه دنیایه انسان ها بود که معنی کلمات اونا رو بفهمه..به خصوص معنی کلمه ی استاکر رو! و به نظرش این کلمه هزار سال عاشقانه پرستیدن جونگکوک رو زیر سوال می برد..پس تصمیم گرفت قبل از اینکه این پسر کله شق که از قضا جسم بعدیه عشقش بود، زنگ بزنه پلیس...خودش با یه توضیح سر و ته قضیه رو هم بیاره:
+ هی هی جونگکوک..انقد تند نرو..من فقط تورو میشناسم..قسم میخورم که استاکر نیستم و جاسوسی تورو نمیکنم...اصن..میتونی هر سوالی در مورد خودت که به نظرت هیچکی جز خودت جوابشو نمیدونه ازم بپرسی..
جونگکوک شوکه شد...اون دختر چطوری انقدر ازش اطلاعات داشت..نکنه به خاطر طمع به مال و اموال زیاد پدرش اومده زاغ سیاه اونو چوب زده؟!
نکنه یه استاکر باشه؟! شایدم پاپاراتزی؟؟!
اون دختر زیبا میتونست هر چیزی باشه..
زیبا؟! آره..از نظر جونگکوک اون دختر زیبا بود..خیلی زیبا..
موهای کوتاه مشکی حالت دارش..بینی باریک و خوش فرمش..گونه های کمی سرخ و برجسته اش ..لب های درشت و سرخش که هر از گاهی اون ها رو زبون میزد و باعث میشد براق تر به نظر بیان...
چشم های کشیده و زیبای سبز که با سایه و خط چشم سیاه پوشونده شده بودن...پوست سفید و صافش... هیکل بسیار قشنگش که همه ی منحنی ها و فرو رفتگی ها سر جای خودشون بودن و مشخص بود که این هیکل ورزیده و زیباش با سالها ورزش و باشگاه به دست اومده...البته پسر حتی روحش هم خبر دار نبود که این دختر قهرمان مبارزات زیر زمینیه و هیکل ورزیده و بسیار زیباش به خاطر همون مبارزه هاست...حتی به دستان ظریف و استخوونی دختر هم دقت کرده بود و اون ها رو به خاطر زیباییشون تحسین کرده بود... اگه یه جایه دیگه و یه جور دیگه با دختر آشنا شده بود شاید ازش شماره میخواست!
اما این اطلاعاتی که اون دختر ازش داشت اطلاعاتی نبودن که هر کسی در مورد پسر کوچیک خاندان بزرگ جئون داشته باشه...اونم اطلاعاتی به این دقیقی! پس احتمالا اون دختر یه جادوگر بود..شایدم یه استاکر.. یا شایدم هر چیز دیگه ای که جونگکوک حتی نمی تونست بهش فکر کنه..
پس سعی کرد خودش مشکلش رو به سبک خودش حل کنه..قبل از اینکه پدرش از این قضيه بویی ببره و به سبک خاندان جئون حلش کنه:
_ ببینین خانوم راستش من دارم خیلی باهاتون خوب برخورد میکنم و به پلیس راجب این نقض حریم خصوصی که کردین و کش رفتن اطلاعات شخصیه من چیزی نمیگم..اما مطمئن باشین اگه پدرم بفهمه که به یه استاکر برخورد کردم مطمئنأ بر خورد خوبی باهاتون نداره و اینطوری تویه دردسر بزرگی میوفتین! پس خواهشا دیگه منو دنبال نکنین و استاکرم نباشین!
ماریا اونقدری تویه دنیایه انسان ها بود که معنی کلمات اونا رو بفهمه..به خصوص معنی کلمه ی استاکر رو! و به نظرش این کلمه هزار سال عاشقانه پرستیدن جونگکوک رو زیر سوال می برد..پس تصمیم گرفت قبل از اینکه این پسر کله شق که از قضا جسم بعدیه عشقش بود، زنگ بزنه پلیس...خودش با یه توضیح سر و ته قضیه رو هم بیاره:
+ هی هی جونگکوک..انقد تند نرو..من فقط تورو میشناسم..قسم میخورم که استاکر نیستم و جاسوسی تورو نمیکنم...اصن..میتونی هر سوالی در مورد خودت که به نظرت هیچکی جز خودت جوابشو نمیدونه ازم بپرسی..
۳.۷k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.