عشق اشتباه 15
ویو کوک
وقتی از اتاق ات اومدم بیرون تصمیم گرفتم ازین به بعد یکاری کنم زیاد با کای نباشه که بهش وابسته بشه
.
.
.
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارای لازمو انجام دادم لباسمو عوض کردم اومدم بیرون
وقتی رفتم پایین دیدم فلیکس تنها نشسته
ات : سلام
صبح بخیر
فل: عه سلام صبح توام بخیر
ات : چرا تنها نشستی
بچه ها کجان
فل : فعلا فقط تو و هانا و کای بیدار شدین
که اون دوتام باهم رفتن دارن حرف میزنن
ات : اها
باشه
وقتی رفتم پیششون دیدم روبروی هم نشستن و دست همدیگرو گرفتن
ات : چه خبره اینحا؟
تا صدامو شنیدن هول شدنو دست همو ول کردن
کا : ک کی بیدار شدی عزیزم
ات : یه ده دیقس
هانا : صبحانه خوردی
ات : نه
فلیکسو چرا تنها گذاشتین
کا : مگه بقیه بچه ها بیدار نشدن؟
ات : نه
کا : پس برسم پیش فلیکس
داشتیم صبحانه میخوردیم که کریم اومد
ات : جونگ کوک بیدار نشده؟
کر : نه
ندیدمش
ویو کوک
وقتی بیدار شدم خواستم برم پایین که دیدم همه بیدار شدن ات و کایم کنار هم نشستن
کر : عه اومد
کوک : صبح بخیر
و رفت پیش ات نشست
کوک : خوبی
ات : اره خوبم
کوک : میدون یساعت چند میخوایم حرکت کنیم
ات : فک کنم ساعت یازده صب ینی یه ساعت دیگه
کوک : اها
.
.
.
بعد از صبحانه رفتم چمدونمو جمع کردم
بعد لباسمو عوض کردم ارایش کردم
ارایشم یکم زیاد شد ولی مهم نیس
رفتم پایین دیدم همه اماده
ویو کوک
وقتی اتو داشت میومد پایین نگاه کردم مث فرشته ها بود
خیلی خوشگل شده بود
کوک : خب ات با من بیاد کریم؟
کر:اره
ات : خب پس هانا با کی بیاد
کا: با من میاد عزیزم
ات : باشه
لطفا حمایت 🙂💗
وقتی از اتاق ات اومدم بیرون تصمیم گرفتم ازین به بعد یکاری کنم زیاد با کای نباشه که بهش وابسته بشه
.
.
.
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارای لازمو انجام دادم لباسمو عوض کردم اومدم بیرون
وقتی رفتم پایین دیدم فلیکس تنها نشسته
ات : سلام
صبح بخیر
فل: عه سلام صبح توام بخیر
ات : چرا تنها نشستی
بچه ها کجان
فل : فعلا فقط تو و هانا و کای بیدار شدین
که اون دوتام باهم رفتن دارن حرف میزنن
ات : اها
باشه
وقتی رفتم پیششون دیدم روبروی هم نشستن و دست همدیگرو گرفتن
ات : چه خبره اینحا؟
تا صدامو شنیدن هول شدنو دست همو ول کردن
کا : ک کی بیدار شدی عزیزم
ات : یه ده دیقس
هانا : صبحانه خوردی
ات : نه
فلیکسو چرا تنها گذاشتین
کا : مگه بقیه بچه ها بیدار نشدن؟
ات : نه
کا : پس برسم پیش فلیکس
داشتیم صبحانه میخوردیم که کریم اومد
ات : جونگ کوک بیدار نشده؟
کر : نه
ندیدمش
ویو کوک
وقتی بیدار شدم خواستم برم پایین که دیدم همه بیدار شدن ات و کایم کنار هم نشستن
کر : عه اومد
کوک : صبح بخیر
و رفت پیش ات نشست
کوک : خوبی
ات : اره خوبم
کوک : میدون یساعت چند میخوایم حرکت کنیم
ات : فک کنم ساعت یازده صب ینی یه ساعت دیگه
کوک : اها
.
.
.
بعد از صبحانه رفتم چمدونمو جمع کردم
بعد لباسمو عوض کردم ارایش کردم
ارایشم یکم زیاد شد ولی مهم نیس
رفتم پایین دیدم همه اماده
ویو کوک
وقتی اتو داشت میومد پایین نگاه کردم مث فرشته ها بود
خیلی خوشگل شده بود
کوک : خب ات با من بیاد کریم؟
کر:اره
ات : خب پس هانا با کی بیاد
کا: با من میاد عزیزم
ات : باشه
لطفا حمایت 🙂💗
۱۳.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.