مافیای یونگی پارت11
ا/ت:لحظه شماری میکردم دیگه تموم بشه مهمونی حوصلم سر رفته بود میخواستم فقط این لباس لعنتی رو در بیارم
(پرش زمان)
ا/ت:بلخره تموم شد مهمونی خسته بودم یونگی هم رفته بود نمیدونستم کدوم گوری هس که عنتر خان پیداش شد همون لحظه
یونگی:چیه داری باز غر میزنی
ا/ت:معلومه کدوم گوری هستی رفتی برگشتنت نمیومد میدونی چقد حوصلم سر رف
یونگی:خب که چی میومدم تا کاری کنم حوصلت سر نره
ا/ت:پوکر فیس نگاهش کردم خوبیت رو نخواستم منو ببر خونمون میخوام بخوابم
یونگی:یادت بندازم ازدواج کردیم قراره بریم خونه حرفم نصفه موند بابا اومد پیشمون
بابای یونگی:دخترم امروز خیلی خوشگل شده بودی واقعا
ا/ت:ممنون به ادای احترام خم شدم
بابای یونگی:ایشالا خبر نوه دار شدنمم بشنوم
ا/ت:تعجب کردم خجالت کشیدم سرم انداختم پایین
یونگی:بابا بسه ما دیگه باید بریم خونمون ا/ت خستس
بابای یونگی:آره برید استراحت کنید(چشمک زد
یونگی:بدون محل دست ا/ت رو گرفتم بردمش سمت ماشین درو باز کردم بشینه
ا/ت:سوار ماشین شدم
یونگی:روندم
ا/ت:مسیر خونمون دیدم نیس کجا میریم ما
یونگی:خونه من
ا/ت:چرا اونوقت
یونگی:چون ازدواج کردیم قراره نبود خونه بابات بمونی
ا/ت:اخه من حتی وسایل هام خونمون هس
یونگی:آدم میفرستم برش دارن
ا/ت:هوم
یونگی:رسیدم
ا/ت:پیاده شدم با دهن باز به خونه نگاه میکردم واقعا خیلی بزرگ بود حتی بزرگتر از خونه ما
یونگی:دهنت ببند گنجشک میره دهنت
ا/ت:خیلی خوشگله خونت
یونگی:بیا بریم توی خونه نگا کن
ا/ت:سر تکون دادم پشت سرش رفتم توی خونه واقعا توی خونه خوشگل از بیرون بود
شرط۳۰ کامنت
۲۰ لایک
(پرش زمان)
ا/ت:بلخره تموم شد مهمونی خسته بودم یونگی هم رفته بود نمیدونستم کدوم گوری هس که عنتر خان پیداش شد همون لحظه
یونگی:چیه داری باز غر میزنی
ا/ت:معلومه کدوم گوری هستی رفتی برگشتنت نمیومد میدونی چقد حوصلم سر رف
یونگی:خب که چی میومدم تا کاری کنم حوصلت سر نره
ا/ت:پوکر فیس نگاهش کردم خوبیت رو نخواستم منو ببر خونمون میخوام بخوابم
یونگی:یادت بندازم ازدواج کردیم قراره بریم خونه حرفم نصفه موند بابا اومد پیشمون
بابای یونگی:دخترم امروز خیلی خوشگل شده بودی واقعا
ا/ت:ممنون به ادای احترام خم شدم
بابای یونگی:ایشالا خبر نوه دار شدنمم بشنوم
ا/ت:تعجب کردم خجالت کشیدم سرم انداختم پایین
یونگی:بابا بسه ما دیگه باید بریم خونمون ا/ت خستس
بابای یونگی:آره برید استراحت کنید(چشمک زد
یونگی:بدون محل دست ا/ت رو گرفتم بردمش سمت ماشین درو باز کردم بشینه
ا/ت:سوار ماشین شدم
یونگی:روندم
ا/ت:مسیر خونمون دیدم نیس کجا میریم ما
یونگی:خونه من
ا/ت:چرا اونوقت
یونگی:چون ازدواج کردیم قراره نبود خونه بابات بمونی
ا/ت:اخه من حتی وسایل هام خونمون هس
یونگی:آدم میفرستم برش دارن
ا/ت:هوم
یونگی:رسیدم
ا/ت:پیاده شدم با دهن باز به خونه نگاه میکردم واقعا خیلی بزرگ بود حتی بزرگتر از خونه ما
یونگی:دهنت ببند گنجشک میره دهنت
ا/ت:خیلی خوشگله خونت
یونگی:بیا بریم توی خونه نگا کن
ا/ت:سر تکون دادم پشت سرش رفتم توی خونه واقعا توی خونه خوشگل از بیرون بود
شرط۳۰ کامنت
۲۰ لایک
۲۲.۳k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.